تحول شناختی اوایل کودکی
انسانها بعد از تولد، دستخوش تغییرات و تحولاتی میشوند. رشد انسانها در زمینههای مختلفی مثل جسمانی، اجتماعی، هیجانی و شناختی رخ میدهد. دوران کودکی، زمان مهمی در رشد انسانها به شمار میرود. کودکان هرروز در حال یادگیری و رشد هستند. برای سهولت مطالعهی رشد انسان در گسترهی زندگی، برخی روانشناسان طول عمر را به مراحلی تقسیم کردهاند. کودکان در دوران 2 تا 7 سالگی (اوایل کودکی) که مقارن با دوران پیشدبستانی است، دچار تغییر و تحولاتی میشوند که برای دوران تحصیلیشان اهمیت زیادی دارد. در این دوره، عملکرد اجرایی مثل برنامهریزی، توجه، کنترل تکانه و بازنماییهای ذهنی رشد چشمگیری دارد و کودکان از دنیای ذهنی خود آگاهتر میشوند. عملکردهای اجرایی به کودکان کمک میکند در موقعیتهای چالشبرانگیز شناختی موفق شوند. توانایی برنامهریزی آنها بهتر میشود، میتوانند به سلسلهای از کارها زودتر از زمان مقرر فکر کنند و برای تکالیفی که خیلی سخت نیست برنامهریزی کنند. به علت رشد زبان، یادآوری و بازشناسی آنان نسبت به کودکان نوپا بهتر میشود و برای یادآوری از مهارتهای زبانی استفاده میکنند؛ اما هنوز قادر به استفاده از راهبردهای حافظه مثل سازماندهی مطالب یا مرور ذهنی نیستند. در کودکان پیشدبستانی، توانایی نظریهی ذهن (فراشناخت) شروع به رشد میکند یعنی میتوانند درباره فکر بیندیشند و میفهمند افراد میتوانند عقاید غلط داشته باشند. در سن 4 سالگی کودکان میتوانند برای حل مسائل حساب، از شمارش استفاده کنند. دانش ریاضی کودکان در این سنین بر اساس آموزشهای غیررسمی آموخته میشود(برک, 1396). پیاژه و ویگوتسکی دو نظریهپرداز برجستهای هستند که دربارهی رشد شناختی اوایل کودکی به مطالعه پرداختهاند. در ادامه بهمرور نظرات این دو میپردازیم.
پیاژه دربارهی تحول شناختی اوایل کودکی چه میگوید؟
در نظریهی پیاژه، رشد انسان از تولد تا نوجوانی به مراحلی تقسیمبندی شده است. اوایل کودکی (2 تا 7 سالگی) برابر با مرحلهی دوم پیاژه به نام مرحلهی پیش عملیاتی (The Preoperational Stage) است. پیاژه کودکان این دوره را با کودکان بزرگتر و ماهرتر دورهی عملیات عینی مقایسه کرده است. کودکان دورهی پیش عملیاتی نمیتوانند عملیات ذهنی که قواعد منطقی دارند را انجام دهند. تفکر آنها غیرمنطقی، سازمان نایافته(کرین, 1398)، انعطافناپذیر و محدود به یک جنبه از موقعیت است(برک, 1396). افکار کودکان در این دوره، توسط تجربیات مستقیم شان در زندگی شکل میگیرد و به همین دلیل تمایل به تعمیم نادرست دارند(Mooney, 2013). تمرکزگرایی و برگشتناپذیری ، از ویژگیهای مهم تفکر پیش عملیاتی هستند. تمرکزگرایی یعنی کودک بر روی یک جنبه از موقعیت تمرکز میکند و سایر ویژگیها را نادیده میگیرد. ناتوانی در طی کردن ذهنی یک سری مراحل در یک مسئله و بعد تغییر جهت دادن و برگشتن به نقطهی شروع را برگشتناپذیری میگویند(برک, 1396).
تفکر دورهی پیش عملیاتی از دورهی حسی – حرکتی شهودیتر و نمادیتر است اما تفکر عملیاتی و منطقی را شامل نمیشود. تفکر پیش عملیاتی را میتوان به دو زیر مرحله تقسیم کرد:
- مرحلهی تفکر نمادین: در سن 2 تا 4 سالگی رخ میدهد، کودک قادر به بازنمایی ذهنی اشیای غایب میشود. استفادهی گسترده از زبان و بازیهای وانمود کردن، نمونهای از تفکر نمادین است.
- مرحلهی تفکر شهودی: از 4 تا 7 سالگی طول میکشد، کودکان شروع به استفاده از استدلالهای اولیه میکنند و به دنبال پاسخ انواع سؤالات هستند. چون کودکان دربارهی اطلاعات خود بسیار مطمئن هستند اما از نحوهی کسب دانش خود اطلاعی ندارند، این زیرمرحله، شهودی نام دارد(Santrock, 2010).
در دورهی پیش عملیاتی، فعالیتهای بازنماییهای ذهنی کودکان افزایش و رشد چشمگیری دارند. ذهن کودک بهسوی نمادها مثل تصورات و واژهها پیش میرود(کرین, 1398). ازنظر پیاژه انعطافپذیرترین وسیلهی بازنمایی ذهن ما انسانها، زبان است که فکر و عمل را از هم جدا میکند اما عنصر اصلی تغییرات شناختی کودکی نیست. اولین کلماتی که کودکان میگویند، مبنای حسی- حرکتی نیرومندی دارد. چون فعالیتهای حسی – حرکتی ، تصورات درونی تجربه را در کودکان ایجاد میکنند که بعدها با کلمات نامگذاری میشوند(برک, 1396).
در اوایل کودکی، توانایی طبقهبندی سلسله مراتبی وجود ندارد، یعنی کودکان نمیتوانند اشیا را در طبقات مختلف بر اساس شباهت و تفاوتهایشان قرار دهند. آنان تفاوتی بین موجودات جاندار و بیجان قائل نیستند و معتقدند اشیا کارکرد مشابه انسانها دارند (جاندار پنداری) که ناشی از خودمحوری آنها است(کرین, 1398).کودکان تفکر سحرآمیز و جادویی دارند یعنی برای تبیین و توجیه وقایعی که نمیدانند از سحر و جادو استفاده میکنند. مثلاً به دیو و پری و موجودات خیالی اعتقاددارند. آشنایی با رویدادها و اصول مادی در 4-5 سالگی از تفکر جادویی آنها میکاهد(برک, 1396). آنها رؤیاها را واقعی و مانند وقایع بیرونی میدانند، گمان میکنند رؤیاهایشان برای دیگران قابلمشاهده است، منبع بیرونی دارد و هنگام خواب دیدن، رؤیاها بیرون از وجود آنها در جریان است (کرین, 1398). کودک در این مرحله میتواند در غیاب الگو، از او تقلید کند درحالیکه در مرحلهی قبل این امکان وجود نداشت(منصور, 1389).
از منظر اخلاقی کودکان به سمت دگر پیروی میروند و از بزرگسالان به شکل کورکورانه اطاعت میکنند و مجهز به یک مرجع اخلاقی بیرونی میشوند(منصور, 1389). آنها تصور میکنند تنها یک قانون وجود دارد که باید از آن پیروی کرد.قوانین برای آنها ثابت و تغییرناپذیر هستند(کرین, 1398).
بازی وانمود کردن
یک نمونه از رشد بازنمایی ذهنی و تفکر نمادین در اوایل کودکی، بازی وانمود کردن است. در این بازی، کودکان طرحوارههای بازنمایی ذهنی جدید را تمرین میکنند. وقتی کودکان برای بیان شیء یا عملی، در غیاب آن شی یا عمل، از نماد استفاده میکنند، فعالیت نمادین انجام دادهاند. ابتدا این نمادها حرکتی و غیرزبانیاند. مثلاً کودکی وانمود میکند که از توپ پارچهای بهجای بالش برای خوابیدن استفاده میکند. بعدها کودکان در بازی وانمود کردن، پیشرفت میکنند و از کلمات استفاده میکنند. برای مثال با حرکت دادن کارتپستالی روی میز، آن را ماشین مینامد. در اینجا کودک از نماد زبانی استفاده کرده است(کرین, 1398).
در ابتدا کودکان برای وانمود سازی فقط از اشیای واقعی استفاده میکنند، اعمالشان به تقلید از بزرگسالان و بدون انعطاف است. مثلاً از فنجان فقط برای نوشیدن استفاده میکنند. از 2 سالگی به بعد (دورهی پیش عملیاتی) این وانمود کردن با اسباببازیهای کمتر واقعی صورت میگیرد، اشیا و رویدادها را بدون کمک دنیای عملی تجسم میکنند، اعمالشان منعطفتر میشود و از اشیا استفادهی نمادین میکنند؛ یعنی اشیا در بازی میتوانند هویت ساختگی داشته باشند. مثلاً در بازی فنجان میتواند بهجای کلاه استفاده شود. بازیهای اجتماعی – نمایشی هم یک نوع بازی وانمود کردن است که با دیگران انجام میشود و کودکان از روابط نقش و طرحهای داستانی و فعالیتهای ذهنی دیگران آگاه میشوند و به آنها فکر میکنند. بازی وانمود کردن برای کودکان فوایدی دارد:
- افزایش همکاری، تعامل و مشارکت کودکان
- تقویت تواناییهای ذهنی کودک مثل حافظه، تخیل، خلاقیت، تفکر دربارهی تفکر
- کمک به رشد تنظیم هیجانات و درک دیدگاه طرف مقابل(برک, 1396).
خودمحوری
خودمحوری عدم توانایی در ایجاد تمایز بین دیدگاه خود و دیدگاه دیگران است و یکی از محدودیتهای تفکر پیش عملیاتی است(Santrock, 2010). پیاژه با “آزمایش سه کوه” پی برد که کودکان فکر میکنند دیگران مانند آنها احساس و فکر میکنند، بر دیدگاه خود متمرکزند و دنیا را از چشمانداز خود میبینند. این خودمحوری در تعامل با همسالان، بازیها و تفکر علمی آنان هم وجود دارد(کرین, 1398)
نگهداری ذهنی
ثابت ماندن برخی ویژگیهای یک شیء، حتی اگر ظاهر شیء تغییر کند را نگهداری ذهنی میگویند(Santrock, 2010). این توانایی در دورهی عملیات عینی به وجود میآید. کودکان دورهی پیش عملیاتی فاقد این توانایی هستند که نشاندهندهی تمرکزگرایی آنها است. پیاژه چند تکلیف نگهداری ذهنی (عدد، توده، مایع) برای سنجش این توانایی کودکان به کار میبرد. بهعنوانمثال، به کودک دو لیوان آب بلند مشابه هم نشان میدهند و میپرسند آیا مساوی است یا نه. بعد از تائید کودک، آب را بدون تغییر مقدار آن در یک ظرف کوتاه و پهن میریزند و میپرسند آیا مقدار آب تغییر کرده است.کودکانی که در مرحلهی پیش عملیاتی قرار دارند میگویند مقدار آب تغییر کرده است(برک, 1396).
تحول شناختی اوایل کودکی در نگاه ویگوتسکی
ویگوتسکی از دیگر روانشناسانی است که دربارهی رشد شناختی کودکان نظریه ارائه داده است. همانطور که از نام نظریهی او، نظریهی اجتماعی- فرهنگی پیداست، ویگوتسکی رشد شناخت کودکان را متأثر از بافت فرهنگی و اجتماعی آنان میداند و معتقد است رشد شناختی و اجتماعی همراه باهم رشد و کار میکنند. آگاهی کودکان علاوه بر تجربیات شخصی، از اجتماع، باورها و ارزشها، بزرگسالان، همسالان و گفتگو با آنها به دست میآید. ویگوتسکی با سنجش تواناییهای کودکان بهوسیلهی آزمونهای هوش مخالف بود و مشاهدهی دقیق کودکان را ابزاری معتبر برای سنجیدن توانایی آنان میدانست(Mooney, 2013).
بازی وانمود کردن در نظر ویگوتسکی، یک موقعیت اجتماعی ایده آل برای تقویت رشد شناختی کودکان در سالهای اول کودکی است و منطقهی تقریبی رشد بانفوذ و منحصربهفردی است که به کودکان امکان میدهد انواع فعالیتهای چالشبرانگیز را امتحان کنند، مهارتهای جدید را بیاموزند و از عقاید درونی و مقررات اجتماعی پیروی کنند. پذیرش مسئولیت پیروی از قوانین کلاس و تنظیم هیجان در کودکانی که زمان بیشتری بازیهای اجتماعی – نمایشی میکنند بهتر است(برک, 1396).
برخلاف پیاژه که زبان را منبع رشد شناختی نمیدانست، ویگوتسکی معتقد بود زبان زیربنای فعالیتهای شناختی عالیتر مثل برنامهریزی، حل مسئله، طبقهبندی و اندیشیدن است و به کودکان کمک میکند به رفتارها و فعالیتهای ذهنی خود فکر کنند(برک, 1396). هنگام بازی کردن،کودکان از زبان استفاده میکنند، باهم دربارهی نقشها، اشیا و ایدهها بحث و گفتوگو میکنند و یاد میگیرند. اینگونه تعاملات با همسالان، معلمان و بزرگسالان به یادگیری و پیشبرد دانش کودکان کمک میکند(Mooney, 2013). ویگوتسکی میگوید کودکان از زبان فقط برای ارتباطات اجتماعی استفاده نمیکنند، بلکه با زبان به حل مسئله، هدایت و مدیریت رفتار خود میپردازند و برای این کار با خود سخن میگویند. به این نوع گفتار، گفتار خصوصی میگویند. مثلاً هنگام جورچین درست کردن،با صدای بلند با خود صحبت میکنند.هرچقدر کودک بزرگتر و تکالیف آسانتر میشود، این گفتار با خود، درونیتر و بیصداتر میشود و تبدیل به گفتار درونی میشود(برک, 1396). کودکان زمانی که تکالیف دشوار است، زمانی که اشتباه میکنند و یا در انجام و پیشبرد کاری تردید دارند، از گفتار خصوصی بیشتر استفاده میکنند .پس برخلاف پیاژه، گفتار خصوصی در نظر ویگوتسکی خودمحور و نشاندهندهی نارسایی رشد شناختی نیست بلکه ابزار مهم تفکر در اوایل کودکی است. پژوهشها هم نظر ویگوتسکی را تائید کردهاند(Santrock, 2010).
منطقهی تقریبی رشد
مفهوم منطقهی تقریبی رشد (Zone of proximal development) به تأکید ویگوتسکی بر تأثیرات اجتماعی، خصوصاً آموزش بر رشد شناختی کودکان دلالت دارد. منطقهی تقریبی رشد به آن دسته از تکالیف و فعالیتهایی اشاره دارد که انجام آن برای کودک بهتنهایی بسیار دشوار است اما با کمک و راهنمایی بزرگسالان و کودکان ماهرتر، قادر به انجام آنهاست. این مفهوم نشانگر آن دسته از مهارتهای شناختی کودک است که در مرحلهی رشد قرار دارد و تنها به کمک یک فرد ماهرتر قابل انجام است. یکی از راههای رسیدن کودک به سطوح بالاتر منطقهی تقریبی رشد داربست زنی، یعنی تنظیم میزان حمایت و کمک در طول آموزش به کودک است. به این صورت که فرد ماهر به کودک آموزش میدهد و او را برای انجام تکلیف راهنمایی میکند. با افزایش شایستگی و مهارت کودک، راهنماییها بهندرت کم میشود و مسئولیت به عهدهی کودک گذاشته میشود(Santrock, 2010).
نتیجهگیری
انسان از زمان انعقاد نطفه تا زمان مرگ با تغییرات و تحولاتی روبرو است. این تحولات در جنبههای مختلفی اتفاق میافتد. یکی از این جنبهها، جنبهی شناختی است. در اوایل کودکی که سنین 2 تا 7 سالگی را شامل میشود، کودک مهارتهایی را کسب میکند که او را برای تحصیل و مدرسه رفتن آماده میکند. زبان و فعالیتهای ذهنی او مثل حافظه، توجه، برنامهریزی و حل مسئله پیشرفت میکند و از طریق تعامل با دیگران مهارتها و دانش جدید میآموزد. پیاژه و ویگوتسکی دربارهی تحولات شناختی در اوایل کودکی، نظراتی بیان کردهاند که در بعضی مباحث هم نظر و در بعضی مخالف یکدیگر است و جزو نظریات مطرح در زمینهی رشد انسانها است.
منابع
Mooney, C. G. (2013). Theories of Childhood, Second Edition: An Introduction to Dewey, Montessori, Erikson, Piaget & Vygotsky: Redleaf Press.
Santrock, J. W. (2010). Educational Psychology: McGraw-Hill Education.
برک، ل. (1396). روانشناسی رشد: از لقاح تا کودکی (ی. س. محمدی، Trans. Vol. 1). تهران: ارسباران.
کرین و. (1398). نظریههای رشد (مفاهیم و کاربردها) (غ. خ. ن. ع. رجایی، Trans. 6 ed). تهران: رشد.
منصور, م. (1389). روانشناسی ژنتیک: تحول روانی از تولد تا پیری. تهران: سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاهها (سمت).
درباره فریده اسماعیلی
من فریده اسماعیلی، متولد 1377 و فارغ التحصیل کارشناسی رشته ی روانشناسی از دانشگاه تهران هستم. در حال حاضر در مقطع کارشناسی ارشد روان شناسی بالینی در دانشگاه تهران مشغول به تحصیل هستم. به مباحث روانشناسی در زمینه ی خانواده، زوج و کودکان علاقه مندم. دوست دارم با نوشتن و آگاهی بخشی، به افراد جامعه برای داشتن محیطی سالم و آرامش بخش کمک کنم.
نوشته های بیشتر از فریده اسماعیلی
دیدگاهتان را بنویسید