روانشناسی خود چیست؟
نظریهپرداز
هاینز کوهات مانند باقی روانکاوان، فعالیتهای خود را با پیروی از آرا و نظرات فروید آغاز کرد اما در ادامه احساس کرد پایبندی بیش از اندازه به ایدههای فروید باعث میشود تحلیلگران پیشدانستههای خود را به بیمار تحمیل کنند و دیدگاه منحصربهفردِ بیمار، نتایج درمانی بهتری را رغم میزد. (therapy, 1399) کوهات همچنین از نظریه روابط ابژه انتقاد کرد و اظهار داشت که این نظریه بسیار انتزاعی و دور از تجارب انسانی است. ذکر این نکته قابل توجه است که نظرات کوهات با ego psychology که مبتنی بر الگوی سائق/ ساختار فروید بود و توسط هارتمن و آنا فروید گسترش پیدا کرد، متفاوت است و کوهات این انشعاب از آرای فروید را دارای نقص میداند که پاسخگوی مشکلات عمیقتر و ریشهدارتر از تعارضات ادیپی نیست. (بایننفلد, 1391)
مفاهیم اصلی روانشناسی خود
psychology با حذف خود، عامل اصلی هویت و فردیت را self / خویشتن[1] میداند و آن را عامل پیوند دهنده پایداری مطرح میکند که نشاندهنده شخصیت بیهمتای فرد است و تجارب او را به یکدیگر پیوند میدهد. اما خویشتن را نمیتوان به صورت مستقیم مشاهده یا تجربه کرد و تنها می توان آن را با نمودهایی مانند درد، رنج و عزت نفس شناخت (بایننفلد, 1391) و در این فرایند، دروننگری و مشاهده همدلانه تجلیات روانشناختی کمککننده است. (موسایی, 1396) کوهات وجود خویشتنی را مطرح میکند که ماحصل تعامل با دیگران است. دیگران را ابژههای خویشتن [2] می نامد به این معنی که تجربه ایست که برای پرورش یا حفظ خویشتن ضرورت دارد نه شخصی بیرونی نظیر آنچه در روابط ابژه مطرح میشود. کوهات معتقد است خویشتن در درون شبکهای از ابژهها شکل میگیرد و نیاز به ابژههای خویشتن نیازی دائمی است (بایننفلد, 1391)
[1] در این جستار برای تمایز بین دو مفهوم ایگو و سلف، از ترجمه خود برای اولی و خویشتن برای دومی بهره می بریم.
[2] Selfobjects
نارسیسیزم
فروید نارسیسیزم را سرمایهگذاری لیبیدو بر ایگو تعریف کرد. به این معنا که فرد قادر به عشقورزی و برقراری ارتباط با دیگران نیست و مجذوب خود شده است. به باور کوهات نارسیسیزم نه به واسطه هدف سرمایهگذاریِ غریزی یا لیبیدویی که به واسطه ماهیت یا کیفیت نیروی غریزی قابل تعریف است. از دیدگاه او، کسی که لیبیدوی نارسیستیک خود را بر دیگران سرمایهگذاری میکند، آنها را به شیوهای نارسیستیک، یعنی در مقام ابژههای خویشتن تجربه میکند. هم چنین نارسیسیزم نزد کوهات، مسیر رشد منحصربهفردی دارد، به گونهای که هیچ شخصی در نهایت از ابژههای خویشتن بینیاز نیست.
نظریه شخصیت
کوهات فرضیه وجود خویشتن دو قطبی را مطرح میکند. این فرضیه حاکی از دوبعد است؛ یکی وجود یک ابژه خویشتن آیینهوار، [1] به این معناست که والد یا فرد مهم دیگری که بازخورد مثبتی از ویژگیها، قابلیتها و دستاوردهای خویشتن در اختیار میگذارد و زمینه پیدایش خویشتن بزرگمنش (کنترل احساس عزت نفس/ لذت بردن از فعالیتهای جسمانی و روانی/ پیگیری اهداف و مقاصد) را فراهممی کند. به بیان سادهتر ما از طریق تعامل و رابطه با فردی مهم، “آنچه که هستیم” را می شناسیم. دیگری ابژه خویشتن ایدهآل[2] است که شخص، مرجع یا کارکردی که اهداف و مقاصدی را برای خویشتن در حال رشد فراهم میکند و زمینه پیدایش تصویری درونی از آرمانها و آرزوها را میسر مینماید که به آن تصویر والدین ایدهآل (تسکین خویشتن و خود آرامسازی/ تنظیم احساسات/ قابلیت شور و اشتیاق نشان دادن و از خودگذشتگی برای تحقق آرمانها) گفته میشود. به عبارت دیگر “آن چیزی که میخواهیم بشویم” را نشان میدهد. مهارتها و استعدادهای خویشتن هستهای سبب شکلگیری ویژگیهای خویشتن بزرگسالِ سالم میشود که عبارتند از: همدلی، خلاقیت، شوخ طبعی، خردمندی و پذیرش فناپذیری خود.
همدلی مفهوم دیگر مطرح شده در این نظریه است. در روانشناسی خویشتن، عناوینی مانند “دروننگری جانشینی”، “جایگزینی موقتی” و “مشاهده نزدیک به تجربه ” مترادف با همدلی در نظر گرفته شده است. به روشنی میتوان بیان کرد که همدلی یعنی خود را به جای دیگران قرار دادن و درک کردن احساسات آنان. روانکاو باید برای مشاهده کارکردهای روانی بیمار، خود را بدون از دست دادن هویتش، موقتا جای او بگذارد و تجارب ذهنی او را بررسی کند پس همدلی ابزاری برای جمع آوری اطلاعات میشود. همچنین همدلی نوعی تایید ضمنی به همراه دارد زیرا بیمار از این که درمانگر او را درک میکند، آگاه میشود. همانند مادر همدل ایدهآل که چنان رابطه گرم و صمیمانهای با فرزندش دارد که میتواند به سرعت علت ناراحتی او را درک کند و پاسخ دهد.
در فرایند شکلگیری خویشتن، انسجام یا ازهمگسیختگی حاصل میشود که پیامد اولی برخورداری از احساس ثبات و اطمینان درونی و نتیجه دومی احساس پوچی و بیتناسبی تجارب خویشتن است. (بایننفلد, 1391)
[1] Mirroring selfobject
[2] Idealizable selfobject
آسیبشناسی روانی
در دیدگاه روانشناسی خویشتن اختلالات بزرگسالی ناشی از نارساییهای ابژه خویشتن آیینهوار و ابژه خویشتن ایدهآل تلقی میشود و این نارساییها به بروز نارساییهایی در تنظیم عاطفه و عزتنفس منجر میشود. این دیدگاه انواع اختلالات روانی را بر حسب شدت آنها طبقه بندی میکند:
- سایکوزها؛ نمایانگر گسیختگی و ناآرامی بسیار شدید خویشتن است.
- حالات مرزی؛ مشخصه آنان تضعیف یا آشفتگی دائمی در ساختار خویشتن است.
- اختلالات خودشیفتگی؛ شامل اختلالات رفتار خودشیفته و اختلالات شخصیت خودشیفته که ویژگی بارز آنها رفتار خودشکن و بیثباتی خفیف در خلق است.
- نورزهای روانی؛ از مشتقات خاص اختلال خودشیفتگی به شمار میرود. (بایننفلد, 1391)
کوهات شخصیتهای خودشیفته را این گونه توصیف میکند که احساس پوچی و مردهگی میکنند و عزت نفسشان تهدید شده است. (کری, 2013) او بر روی انوع مختلف شخصیتهای خودشیفته کار کرده است و آنها را ناشی از منعکس کردن یا آرمانی کردن ناکافی میداند. شخصیتهای تشنه انعکاس، نیاز دارند کانون توجه باشند و میل سیری ناپذیری برای جلب توجه دیگران دارند. شخصیتهای تشنه آرمان همواره در جستوجوی کسانی هستند که بتوانند آنها را به خاطر مقام و قدرتشان تحسین کنند. (نوراکس, 1399)
درمان در روانشناسی خود
از آنجایی که این رویکرد علت بروز اختلالات را ضعف در خویشتن میداند، بنابراین میتوان نتیجه گرفت که هدف درمان، تقویت خویشتن است. روانشناسان خویشتن در پی آنند که با ترغیب بیمار به تجربه مجدد شرایط و موقعیتهای قبلی در بافتی جدید، امکان غلبه بر موانع رشد را فراهم کنند. در متون تخصصی برای اشاره به فرایند بهبود خویشتن در روند درمان از اصطلاح ترمیم [1] استفاده میشود. (بایننفلد, 1391)
تاکید اصلی روانشناسی خویشتن کوهات بر حساسیت و پذیرندگی همدلانه نسبت به تجربه ذهنی بیمار، خصوصا تجربه بیمار از درمانگر است. درمان، که کوهات واژه روانکاوی را برای آن به کار میگیرد، نیازمند آن است که جزء هشیار شخصیت بیمار با درمانگر همکاری و در فرایند درمان شرکت کند. فرایند درمان روانکاوانه مستلزم کوششی مستمر است؛ درمانگر، بیمار را در دستیابی به الگویی واقعگرا هدایت میکند و او را در شکیبایی در برابر اضطراب یاری میدهد. درمانگر شرایطی ایجاد میکند که در آن فرد به فعال سازی مجدد تمایلات و گرایشهای اصلی و اولیه رشد ترغیب شود. (کلر)
[1] restoration
فرایند درمان
آشفتگی – ترمیم:
تجارب ابژه خویشتن بیمار نشاندهنده نقصانهایی است که او را به درمان سوق داده است. واپسروی در این رویکرد به احیای مجدد روابط قدیمی ابژه خویشتن کمک میکند؛ هدف از بسط دادن این تجارب ابتدایی، جایگزین کردن آنها با نیازها و ادراکاتی است که تناسب بیشتری با موقعیت فعلی بیمار دارد. درمانگر فرض میکند که بیمار گزینههای رفتاری و شناختی بیشتری نسبت به تجربه اولیه دارد و میتواند از آن برای تغییر استفاده کند. پس هدف درمان، رشد ابژههای خویشتن و دستیابی به آن از مسیر انتقال امکان پذیر است.
مقاومت بیمار در برابر انتقال پدیدهای قابل انتظار است زیرا فرد از این که دوباره مانند گذشته آسیب ببیند، هراس دارد. ابتدا باید مقاومت بیمار را درک کرد. درمانگر با شناخت ناکامیها یا ترسهای بیمار، نیازهای زیربنایی او را نیز درک میکند. در این میان، از آنجا که درمانگر خودش هم انسان است ممکن است بعضی از نیازهای ابژه خویشتن بیمار را ناکام کند و این ناکامیها بخشی از فرایند آشفتگی – ترمیم است. درمانگر باید به آشفتگیهای بیمار توجه کند و آن را در چارچوب تمایلات و ترسهای وی تعبیر و تفسیر کند. به این ترتیب نه تنها آشفتگی از میان میرود بلکه توانمندی خویشتن فرد نیز افزایش مییابد. برای آن که تعبیر و تفسیرهای درمانگر موثر باشد و تغییری پایدار در خویشتن بیمار ایجاد کند، باید تجربهای هیجانی را برانگیزد، مشتمل بر انتقال باشد و با درک نقش بیمار و درمانگر همراه باشد بدون آن که سرزنشی را متحمل آنان کند. (بایننفلد, 1391)
رابطه درمانی
رابطه روانکاو با بیمار نباید به گونهای باشد که در نیاز بیمار برای آرمانی ساختن او یا در تجربه بیمار از غرق شدن در پذیرش روانکاو تداخلی ایجاد کند. بیمار با روانکاو یک پیوند مبنی بر ابژه خویشتن برقرار میکند و این پیوند ممکن است در معرض ازهمگسیختگی قرار بگیرد به عنوان مثال یکی از تعبیرها دقیق نباشد، جلسه به پایان برسد، عاطفه روانکاو برای بیمار ناخوشایند باشد و… ترمیم چنین ازهمگسیختگیهایی از طریق توجه روانکاو به تجربه جاری بیمار در پاسخهای کلامی، غیرکلامی و رفتاری میسر میشود. همچنین در رابطه درمانی یک نیاز همیشگی برای نظارت بر تجربه بیمار وجود دارد که با همدلی مرتفع میشود. همانطور که پیشتر توضیح داده شد، همدلی روشی برای جمعآوری اطلاعات ذهنی بیمار است. روانکاو همواره باید دقت کند که همدلی او به همدردی و دلسوزی کردن برای بیمار منجر نشود. (لاچمن, 1399) روانکاو باید دقت داشته باشد که از هرگونه سوگیری و قضاوت به دور باشد و نسبت به بیمار دید بدی نداشته باشد و به او به عنوان یک انسان بنگرد. (بایننفلد, 1391)
ارزیابی و انتقادات وارد بر روانشناسی خود
روانشناسی مطرح شده کوهات، نقش مهمی در گسترش مرزهای روانکاوی ایفا کرد. اما مفاهیم به کار رفته در نظریه او، مانند self به گونهای واضح و صریح تعریف نشده است. تنها منبع دادههای او، بیماران بزرگسالش در فرایند درمان بود. (کلر) ضعف دیگر روانشناسی خویشتن در این است که در فرایند درمان انتظار چندانی از بیماران ندارد و مهربانی و همدلی درمانگر را برای بهبود کافی میداند؛ به این انتقاد اینگونه پاسخ دادهاند که همدلی شامل درک، تبیین و معنای نهفته در رفتارها و هیجانات بیمار است. (بایننفلد, 1391) اما به رغم نقایصی از این دست مهمترین بخش نظریه کوهات، ترسیم مسیر رشد جداگانه برای خودشیفتگی، در تقابل با روند رشد و تحول سائق در رویکرد روان کاوی سنتی است. روانشناسی کوهات و نظریات روابط موضوعی با تاکید بر فرایندهای رشد پیش ادیپی، سبب شدند مفهوم عقده ادیپ جایگاه محوری خود را در روانکاوی از دست بدهد. (موسایی, 1396)
منابع
therapy, g. (1399). رویکرد روان شناسی خود. تداعی.
بایننفلد, د. (1391). نظریه روان پویشی (برای درمانگران) (د. ع. ق. ف. و. خ. س. آرین, Trans.). نشر رشد.
کری, ج. (2013). نظریه و کاربست مشاوره و روان درمانی (ی. س. محمدی, Trans.). ارسباران.
کلر, م. س. درآمدی بر روابط موضوعی و روان شناسی خود (ح. ع. آ. ع. طهماسب, Trans.). نشر نی.
لاچمن, ف. (1399). روان شناسی خویشتن، خاستگاه و مرور کلی. تداعی.
موسایی, آ. س. گ. ش. ع. ل. ز. (1396). مقایسه دیدگاه اتوکرنبرگ و هاینز کوهات. پایگاه اطلاعاتی جهاد دانشگاهی.
نوراکس, ج. ا. پ. ج. س. (1399). نظریه های روان درمانی (نظام های روان درمانی) (تحلیل میان نظری) (ی. س. محمدی, Trans.). نشر روان.
درباره زهرا سادات ابراهیمی
من زهرا سادات ابراهیمی هستم. دانشجوی سال آخر کارشناسی رشته روانشناسی در دانشگاه علامه طباطبایی؛ همچنین عضو و نویسنده تیم منظومه روانشناسی مدرسه روانشناسی واران.
نوشته های بیشتر از زهرا سادات ابراهیمی
دیدگاهتان را بنویسید