نظریههای شخصیت؛ نظریه فردنگر آلفرد آدلر
در این مقاله خواهیم خواند:
آلفرد آدلر نظریه پرداز روانشناسی فردنگر بود، کسانی مثل راجرز، مزلو و سالیوان ادامه دهنده مسیر آدلر بودند. آدلر همزمان با فروید مطرح شد و با وجود اشتراکهایی که داشتند، اما هیچگاه با یکدیگر کنار نیامدند.
زندگینامه آلفرد آدلر
آلفرد آدلر در روز هفتم دومین ماه سال 1870 در روستایی نزدیک وین بدنیا اومد. آدلر همانند فروید یهودی بود. خانواده آدلر، خانوادهای از طبقه متوسط و دارای 7 فرزند بود که آدلر سومین فرزند این خانواده بود. یکی از موضوعات مطرح در زندگینامه آدلر مقایسه او با بردار بزرگش یعنی زیگموند است. آدلر در دوران کودکی خود لاغر و ضعیف بود که از این لحاظ با برادر بزرگتر خود مقایسه میشد.
آدلر همانند فروید از خانوادهای یهودی بود، اما شخص مذهبی نبود. با این وجود او در سال 1904 دین خود را به پروتستان تغییر داد. این دو تجربه مشترک دیگری در کودکی داشتند و آن از دست دادن برادر کوچکترشان بود. اما رویکرد این دو نسبت به این واقعه متفاوت است. مرگ برادر آلفرد باعث شد هدف او در زندگی چیره شدن بر مرگ باشد.
آدلر به برقراری روابط اجتماعی علاقه داشت و ارتباط او با برادران و خواهران و همسالان خود نقش بسزایی در رشد او داشتند. همین ویژگی آدلر در بزرگسالی او ادامه داشت و باعث شد نتواند انجمنی قوی و مستحکم مانند فروید ایجاد کند که اندیشههای او را تقویت کند، آدلر اکثر گفتگوها و جلسات خود را در کافههای وین پیش ببرد. هرچند خودآدلر از این بابت نگرانی نداشت. آدلر در دانشگاه در رشتهی پزشکی تحصیل کرد.
آدلر و فریود سال 1899 بواسطه مشورت بر سر یک بیمار با یکدیگر آشنا شدند. بعدها فروید از آدلر و سه پزشک دیگر دعوت کرد تا در رابطه با روانشناسی و آسیبشناسی عصبی با یکدیگر گفتگو کنند. آدلر هیچگاه فروید را استاد خود نمیدانست و معتقد بود سایق برتری از میل جنسی، انگیزه اساسیتری است. اختلافات فروید و آدلر تداوم یافت تا اینکه آدلر در سال 1911 از ریاست و عضویت انجمن روانکای فروید کنارهگیری کرد.
آدلر پس از جدایی از فروید انجمن خود را ابتدا با نام انجمن بررسی آزاد روانکاوی تاسیس کرد که اختلافات میان او و فروید را شدت بخشید اما پس از مدتی، نام انجمن خود را روانشناسی فردنگر تغییر داد که نشان از جدایی او از روانکاوی بود. آدلر نسبت به وضعیت انسان خوشبینانه بود و اعتقاد راسخی به رقابتطلبی همراه با همدلی صمیمانه داشت.(فیست, 2002)
محور اصلی نظریه آدلر
نظریه آدلر هفت محور اصلی دارد:
-
وحدت و انسجام
تفکر، احساس، هیجان و رفتار را فقط می توان به عنوان تابعی از سبک زندگی فرد یا الگوی سازگار با زندگی فرد درک کرد. فرد از نظر درونی یا میدان جنگ نیروهای متضاد نیست (اشاره به نظریه یونگ). افکار، احساسات و اعمال فرد همگی به سمت هدف خاصی هدایت شدهاند و رفتار گسیخته وجود ندارد.
-
گرایش هدف
یک پویایی شخصیتی مرکزی وجود دارد که از رشد و حرکت رو به جلو خود زندگی ناشی می شود. این یک تلاش آیندهمحور به سوی هدفی با اهمیت، برتری یا موفقیت است. فردی که از سلامت روان برخوردار است هدفش مفید بودن از نظر اجتماعی و برتری بر مشکلات عمومی است اما در اختلالات روانی فرد به شکل اغراق آمیزی تمایل دارد که از دیگران برتر باشد. احساس حقارتی که در کودکی دریافت میشود، یک هدف نهایی را خلق میکند که به طور ذهنی به نظر میرسد نویدبخش امنیت و موفقیت در آینده باشد. عمق احساس حقارت معمولاً ارتفاع هدف را تعیین می کند که سپس به “علت نهایی” الگوهای رفتاری تبدیل می شود.
-
خودمحوری و منحصر بفرد بودن
هدف داستانی یک فرد ممکن است تحت تأثیر عوامل ارثی و فرهنگی باشد، اما در نهایت از قدرت خلاقیت فرد سرچشمه میگیرد و در نتیجه منحصر به فرد است. معمولا افراد به طور کامل از هدف نهایی خود آگاهی کامل ندارند. یکی از اقدامات درمانی که آدلر بر آن تاکید داشت تجزیه و تحلیل ترتیب تولد، الگوهای مقابلهای مکرر و اولین خاطرات است که هدف نهایی را به عنوان یک فرضیه کاری استنباط میکند.
-
زمینه اجتماعی
انسان به عنوان یک کل تقسیم ناپذیر، یک سیستم، همچنین بخشی از کل یا سیستم های بزرگتر است – خانواده، جامعه، کل بشریت، سیاره ما و کیهان. در این زمینهها، ما با سه وظیفه مهم زندگی مواجه میشویم: شغل، عشق و رابطه جنسی.
-
احساس جامعه
هر انسانی این ظرفیت را دارد که یاد بگیرد و در هماهنگی با جامعه زندگی کند. این یک پتانسیل ذاتی برای ارتباط اجتماعی است که باید آگاهانه توسعه یابد. علاقه و احساس اجتماعی حاکی از «بهبود اجتماعی» است، که کاملاً با همنوایی متفاوت است. احساس امنیت واقعی ریشه در احساس تعلق عمیق در جریان تکامل اجتماعی دارد.
-
سلامت روان
احساس پیوند انسانی و تمایل به توسعه کامل خود و کمک به رفاه دیگران معیارهای اصلی سلامت روان است. هنگامی که این ویژگیها توسعه نیافته باشند، ممکن است احساس حقارت، فرد را آزار دهد، یا نگرش برتری ممکن است با دیگران مخالفت کند. در نتیجه، هدف تخیلی ناخودآگاه خود محور خواهد بود و از نظر عاطفی یا مادی افراد دیگر را استثمار میکند. هنگامی که احساس پیوند و تمایل به مشارکت قویتر باشد، احساس برابری پدیدار میشود و هدف فرد فراتر از خود و برای دیگران مفید خواهد بود.
شیوه درمان در رواندرمانی آدلر
روان درمانی فردمحور آدلر، درمان مختصر، زوج درمانی و خانواده درمانی مسیرهای موازی را دنبال میکند. مراجعین تشویق میشوند بر احساس ناامنی خود غلبه کنند، احساسات عمیقتری از پیوندها ایجاد کنند، و تلاشهای خود را برای مهم بودن، به سمت مسیرهای اجتماعی سودمند هدایت کنند. از طریق گفتگوهای سقراطی، مراجعین به چالش کشیده میشوند تا مفروضات، نگرش ها، رفتارها و احساسات اشتباه درباره خود و جهان را تصحیح کنند.
تشویق مداوم، مراجعین را تحریک میکند تا کاری را انجام دهند که فکر میکردند غیرممکن بود. رشد اعتماد به نفس، غرور و رضایت، منجر به تمایل و توانایی بیشتر برای همکاری میشود. هدف درمان این است که با مشارکت اجتماعی شکل اغراق آمیزی از محافظت از خود، تقویت خود جایگزین شود.(SCHOOL)
سبک زندگی از نظر آدلر
آدلر معتقد بود که شخصیت در 5 یا 6 سال اول زندگی شکل میگیرد و اغلب شخصیت کودک به عنوان پاسخ مستقیم به موقعیتهای خانوادگی شکل میگیرد. یک کودک خردسال بسیار تلاش می کند تا والدین را راضی کند و از احساس حقارت دوری کند.
آدلر رویکرد عادتی فرد به افراد دیگر را سبک زندگی نامید. از نظر آدلر، سبک زندگی کلید همه رفتارهای افراد بود. جهتگیری اجتماعی، سبک زندگی فرد را شکل میدهد. آدلر فکر میکرد که سبک زندگی یکنواخت است و به طرق مختلف در طول زندگی فرد منعکس میشود (Ansbacher, 1965).
ترتیب تولد
همانطور که اشاره شده روانشناسی فردنگر آدلر بر محیط و پویایی خانواده تأکید دارد. آدلر معتقد بود که فرزند اول تمام تمرکز والدین خود را به خود جلب می کند، اما وقتی خواهر یا برادرشان به دنیا می آیند، توجه مشابهی را به خود جلب نمی کنند. نتیجه ممکن است این باشد که کودک ممکن است احساس کند فریب خورده. اما یک رویکرد مثبتتر که آدلر تشخیص داد این است که فرزند اول ممکن است به بزرگسالانی مسئولیتپذیر تبدیل شود و همان جایگاه را داشته باشد و مانند والدین خود با خواهر و برادر خود رفتار کند. آدلر همچنین ویژگیهایی را برای افراد بر حسب ترتیب تولدشان بیان میکند:
فرزند اول: رهبران فطری، موفقیت بالا، سازماندهی شده، رئیس، وقت شناس، تابع قوانین
فرزند میانی: انعطافپذیر، راحت، اجتماعی، صلحطلب، مستقل، سخاوتمند.
فرزندان آخر: ریسکپذیر، برونگرا، خلاق، خودمحور، رقابتی، شوخ طبع
تک فرزندان: نزدیک به والدین، خویشتندار، رهبر، وابسته و حساس(RASHID, June 2020)
جمعبندی
آدلر دیدگاه خوشبینانهای به انسان داشت و افراد را خود مختار و آزاد میدانست. آدلر نیروی خلاق را برتر بر عوامل محیطی و ارثی میدانست و معتقد بود افراد مسئول انتخابهای خود هستند. دیدگاه آدلر غایتنگر بود و برخلاف فروید معتقد بود این آینده است که رفتار فرد را شکل میدهد نه گذشتهی آن. احساس حقارتی که در ابتدای دوران کودکی شکی میگیرد منجر به تشکیل یک هدف غایی میشود که افراد به سمت آن به صورت خودآگاه و یا ناخودآگاه حرکت میکنند. اگر این هدف، هدف در ساختار اجتماعی و بهود جمعی باشد فرد سالم است، ولی در صورتی که هدف فرد صرفا برتری بر دیگران باشد، هدف ناسالم و شخصیت روانرجور است.
منابع
RASHID, R. (June 2020). Adler’s theory of personality.
SCHOOL, A. G. Alfred Adler: Theory and Application. https://alfredadler.edu/about/alfred-adler-theory-application
فیست, ج. ف. گ. ج. (2002). نظریههای شخصیت (ی. سیدمحمدی, Trans.).
Ansbacher, H. L. & Ansbacher, R. R. (1956) (Eds.) The Individual Psychology of Alfred Adler: A Systematic Presentation in Selections From His Writings, New York: Harper and Row.
دیدگاهتان را بنویسید