مدرسه روانشناسی واران

همه چیز درباره اختلال افسردگی اساسی

تصویر شاخص اختلال افسردگی

تصویر شاخص اختلال افسردگی

در این مقاله می‌خوانیم:

مقدمه

یکی از شایع‌ترین و ناتوان‌ کننده‌ترین اختلال‌های روان‌پزشکی، افسردگی است. در مقاطع مختلف زندگی همه‌ی ما انسان‌ها احساس افسردگی را تجربه می‌کنیم و اغلب بعد از مدت کوتاهی موفق به از بین بردن این احساس می‌شویم و به زندگی عادی خود بر می‌گردیم؛ اما در بعضی از افراد، علائم افسردگی مدتی طولانی حضور دارد و بر جنبه‌های مختلف زندگی‌شان اثر می‌گذارد. افسردگی بالینی درنتیجه‌ی این تأثیرات گسترده به وجود می آید.

در این مطلب قصد داریم با اختلال افسردگی اساسی (عمده) که یکی از انواع اختلالات اضطرابی است، آشنا شویم و ویژگی‌های آن را مطرح کنیم.

تصویر افسردگی اساسی

کیس اختلال افسردگی اساسی

مریم زن سی‌ ساله‌ای است که شش ماه قبل از همسر خود جدا شده است. او در سال گذشته، مادر خود را نیز از دست‌ داده و برادرش برای بهبود حالش، او را نزد روانشناس آورده است. مدتی است که در بیشتر روزها و اکثر ساعات احساس غم، بی‌حالی و ناامیدی می‌کند. علاقه‌ای به انجام هیچ کاری ندارد، حتی کارهایی که درگذشته باعث لذت او می‌شد، در او لذت ایجاد نمی‌کند. مریم که به‌شدت فرد اجتماعی و فعالی بود، ارتباط‌های دوستانه و خانوادگی خود را قطع کرده است و به کلاس‌های ورزشی و هنری نمی‌رود. بیشتر ساعت روز را روی تخت خواب می‌گذراند و وزن‌اش به‌ شدت بالا رفته است. مدام خود را سرزنش می‌کند و خودش را تنها مقصر زندگی آشفته‌اش می‌داند و از این بابت احساس بی‌ارزشی و گناه می‌کند. آینده ازنظر او تیره‌ و تار است و هیچ امیدی به زندگی و آینده ندارد.

نشانگان اختلال افسردگی

ملاک‌های تشخیصی اختلال افسردگی اساسی در DSM-5 به شرح زیر است:

A. پنج مورد یا بیشتر از علائم زیر در یک دوره‌ی دو هفته‌ای هم‌زمان وجود داشته و نشان‌ دهنده‌ی تغییری نسبت به کارکرد قبلی فرد باشند، حداقل یکی از علائم باید یا (1) خلق افسرده یا (2) از دست رفتن علایق یا لذات باشد. علامت‌هایی که علت پزشکی دارند نباید در نظر گرفته شوند(گنجی, 1395).

  1. وجود خلق افسرده در تقریباً تمام‌ روزها و اکثر ساعات روز؛ این موضوع را خودش اظهار می‌کند یا دیگران مشاهده می‌کنند.(در کودکان و نوجوانان علامت خلق افسرده ممکن است به شکل خلق تحریک‌ پذیر دیده شود).
  2. بی‌ علاقگی به فعالیت‌ها در تقریباً تمام‌ روزها و طول روز
  3. افزایش یا کاهش چشمگیر وزن یا تقریباً هرروز کم‌اشتها یا پراشتها است.(در کودکان ممکن است به وزن مورد انتظار دست نیابند).
  4. بی‌خوابی یا پرخوابی
  5. کندی روانی–حرکتی یا پرتحرکی روانی–حرکتی (باید توسط دیگران تایید شود).
  6. کاهش انرژی و بی‌ حالی و خستگی
  7. احساس بی‌ ارزشی یا احساس گناه شدید و مفرط یا نامتناسب در تقریبا تمام‌ روزها
  8. ضعف در تمرکز حواس، تصمیم‌گیری و کاهش توانایی تفکر
  9. دائما به فکر مرگ و خودکشی است یا اقدام به خودکشی می‌کند یا برنامه‌ی مشخصی برای آن دارد.

B. این علائم باعث می‌شوند فرد به ناراحتی شدید یا افت عملکرد اجتماعی، شغلی یا سایر جنبه‌های مهم زندگی دچار شود.

C. علت این دوره، ناشی از اثرات فیزیولوژیک یک ماده یا یک بیماری طبی دیگر نیست.

D. دوره‌ی افسردگی اساسی حاضر توسط اختلال اسکیزوافکتیو، اسکیزوفرنیا، اختلال اسکیزوفرنی فرم، اختلال هذیانی یا سایر اختلالات طیف اسکیزوفرنیا و روان‌پریشی بهتر توجیه نمی‌شود.

E. هیچ‌گاه دوره‌ی مانیت یا هیپومانیا بروز نکرده است (انجمن‌روانپزشکی‌آمریکا، 1393).

 

از ویژگی‌های یک درمانگر حرفه‌ای این است که بر آسیب‌شناسی، اصول مصاحبه و درمان، تسلط کامل داشته باشد. از این رو برای آشنایی بیشتر به دوره‌ی ‌آموزشی اصول مصاحبه‌ی تشخیصی بر اساس DSM-V با تدریس دکتر افشین طیبی برگزار شده است، مراجعه کنید.

توصیف بالینی اختلال افسردگی اساسی

اختلال افسردگی اساسی یا عمده (به انگلیسی Major depressive disorder) در DSM-5 به وضعیت خلقی افسرده گفته می‌شود که حداقل دو هفته طول می‌کشد(Barlow et al., 2016) و فرد علائمی مثل احساس غم و ناراحتی، کاهش علاقه و لذت، ناامیدی، خستگی، پرخوابی یا کم‌خوابی، کم‌اشتهایی یا پراشتهایی، کندی روانی-حرکتی، افکار مربوط به مرگ و خودکشی و… را تجربه می‌کند. خلق افسرده و بی‌لذتی یا بی‌علاقگی علائم کلیدی افسردگی است. افسردگی ممکن است به‌صورت دوره‌ی منفرد یا تکرارشونده بروز کند(سادوک, 1394). عملکرد زندگی فرد افسرده درزمینه های مختلف مثل تحصیل، شغل و خانواده تحت تأثیر قرار می‌گیرد و دچار اختلال و نقص می‌شود (گنجی, 1395).

اضطراب از علائم شایع افسردگی است که در بسیاری از بیماران افسرده دیده می‌شود(سادوک, 1394).افراد افسرده معمولا هیجان‌های منفی تجربه می‌کنند و در نظر دیگران افرادی نا امید، غمگین و بی انرژی هستند. کوچک‌ترین کارها از آنان انرژی زیادی می‌گیرد و انگیزه‌ای برای انجام فعالیت ندارند. حتی از انجام فعالیت‌های لذت‌بخش گذشته، تفریح و سرگرمی لذت نمی‌برند. در طول افسردگی اساسی احتمال رفتارهای خودکشی وجود دارد. احساس خلأ، نا امیدی، احساس گناه و بی‌ارزشی از علائم شناختی رایج در افراد افسرده است. دیدگاه این افراد به آینده، توانایی‌های خود و دیگران، بدبینانه است. تمرکز و تصمیم‌گیری برای آن‌ها کاری دشوار به‌حساب می آید(گنجی, 1395).

علائم رفتاری مانند آهسته بودن لحن، گفتار و حرکات بدنی، کم‌حرفی، بی‌توجهی به آراستگی ظاهری و بهداشت شخصی در افراد افسرده مشهود است. البته ممکن است بعضی از افراد افسرده، به‌جای کندی روانی–حرکتی، علائم پرتحرکی روانی-حرکتی مثل بی‌قراری و ناآرامی را از خود نشان می‌دهند. تغییر چشمگیر وزن و اشتها و اختلال خواب در افراد افسرده شایع است. منظور ما از تغییر چشمگیر وزن، کاهش یا افزایش بیشتر از 5 درصد وزن فرد، در عرض یک ماه است (گنجی, 1395).باید توجه کنیم تغییر وزن به علت رژیم غذایی نباشد(انجمن‌روانپزشکی‌آمریکا, 1393).

سبب شناسی اختلال افسردگی اساسی

  • عوامل وراثتی و ژنتیکی در اختلال افسردگی اساسی:

    احتمال ارثی بودن افسردگی بین 37 تا 66 درصد برآورد می‌شود، در حالی‌ که افسردگی زودهنگام بیشتر به عوامل ارثی نسبت داده می‌شود و با سابقه‌ی افسردگی در خانواده‌ی فرد ارتباط دارد(لیهی, 1394). بنابراین عوامل ژنتیکی در این نوع افسردگی بسیار مؤثرند. میزان ابتلای اعضای درجه‌ یک خانواده‌ی فرد مبتلا به اختلال افسردگی اساسی، دو تا چهار برابر جمعیت عمومی است. در دوقلوهای تک تخمکی، احتمال بروز این اختلال 50 درصد و در دوقلوهای دو تخمکی 35 درصد می‌باشد. سهم وراثت‌پذیری اختلال افسردگی اساسی حدود 40 درصد است(انجمن‌ روانپزشکی‌ آمریکا, 1393).

 

  • عوامل نوروشیمیایی در اختلال افسردگی اساسی:

    طبق تحقیقات صورت گرفته افسردگی می‌تواند با ناهنجاری در سطح بعضی انتقال‌دهنده‌های عصبی مغز، ازجمله سروتونین و نور اپی‌نفرین ارتباط داشته باشد. در بسیاری مواقع افسردگی در اثر کاهش سطح این انتقال‌ دهنده‌های عصبی در مغز به وجود می آید(گنجی, 1395).

 

  • عوامل روانی و اجتماعی در اختلال افسردگی اساسی:

    در افسردگی دو نوع رویدادی که اهمیت ویژه‌ای دارند، فقدان یا از دست دادن و شکست است (گنجی, 1395). وقایع پراسترس ، رویدادهای ناخوشایند زندگی (انجمن‌روانپزشکی‌آمریکا, 1393)، سابقه‌ی رشدی و مهارت‌های مقابله‌ای (لیهی, 1394)و… ازجمله عوامل روانی اجتماعی موثر بر ایجاد اختلال افسردگی اساسی هستند. قوی‌ترین پیشبینی کننده برای شروع دوره‌ی افسردگی، وقایع استرس‌زایی است که اخیراً برای فرد رخ‌ داده است. ازنظر برخی بالینگران وقایع زندگی نقش اصلی  و درجه اولی در بروز این اختلال دارد. طبق پژوهش‌های انجام‌ شده، از دست دادن والدین قبل از 11 سالگی، مرتبط‌ترین واقعه با پیدایش بعدی افسردگی است. از دست دادن همسر هم بیشترین ارتباط را با شروع دوره‌ی افسردگی دارد. بیکاری  و احساس گناه از عوامل خطرساز دیگری است که در بروز افسردگی نقش دارند(سادوک, 1394).

میزان افسردگی در افرادی که والدینشان طلاق گرفته‌اند و افرادی که در کودکی والدین خود را از دست‌ داده‌اند، بیشتر است. ازجمله رویدادهایی که باعث افزایش احتمال افسردگی می‌شود، انواع سوءاستفاده از فرد مثل سوءاستفاده‌ی جنسی است(لیهی, 1394).

 

  • عوامل روان‌پویشی در اختلال افسردگی اساسی:

    رکن اصلی همه‌ی نظریه‌های روانکاوی درباره‌ی افسردگی این است که افسردگی یعنی واکنش در مقابل فقدان یا از دست دادن (گنجی, 1395).نظریه‌های اولیه‌ی روان تحلیلی مثل آبراهام در تبیین افسردگی از مفاهیمی مثل از دست دادن و احساس طرد استفاده کرده‌اند اما نظریات بعدی بیشتر بر فرایند روانی درون انسان تمرکز دارد. بالبی معتقد بود آسیب در دلبستگی های اولیه و جدایی آسیب‌زا در دوران کودکی، زمینه را برای بروز افسردگی ایجاد می‌کند. فرزندان والدینی که در ایجاد رابطه‌ی امن و ثابت برای آنان شکست می‌خورند، در بزرگ‌سالی افسرده می‌شوند(Halgin & Whitbourne, 2009). در دیدگاه کلاسیک روان‌پویشی به افسردگی که توسط فروید و آبراهام گسترش یافت، به چهاراصل اشاره می‌شود: (1) زمینه‌ساز آسیب‌پذیری به افسردگی، ارتباط آشفته‌ی مادر و نوزاد در مرحله‌ی دهانی (10 تا 18 ماهگی نوزاد) است، (2) از دست دادن ابژه‌ی حقیقی یا خیالی با افسردگی مرتبط است و (3) فرد برای مقابله با این فقدان، از مکانیسم دفاعی درونی سازی ابژه‌ی مفقود استفاده می‌کند و (4) خشم معطوف به ابژه را متوجه خود می‌کند، درنتیجه فرد مبتلا به افسردگی می‌شود(سادوک, 1394).

پیش آگاهی

اختلال افسردگی اساسی عمدتاً مزمن است و امکان بازگشت و عود آن وجود دارد. احتمال بهبودی بیمارانی که به دلیل اولین دوره‌ی افسردگی اساسی بستری می‌شوند، حدود 50 درصد در عرض یک سال است. بیمارانی که فقط یک یا دو دوره‌ی افسردگی را تجربه کرده‌اند و بیمارانی که تحت درمان پیشگیرانه‌ی دارویی هستند نسبت به سایرین، میزان عود کمتری دارند. تعداد دوره‌های افسردگی برشدت و فاصله‌ی دوره‌ها اثر می‌گذارد. به‌ طوری‌ که هر چه فرد تعداد بیشتری دوره‌ی افسردگی را تجربه کند، دوره‌ها شدیدتر و فاصله‌ی بین آن‌ها کمتر خواهد بود(سادوک, 1394).

داشتن روابط دوستانه‌ی محکم، خانواده‌ی دارای کارکرد مثبت، فقدان علائم روان‌پریشی، عملکرد اجتماعی باثبات فرد قبل از ابتلا، نداشتن اختلال همبود و اختلال شخصیت و سن بالا ازجمله عواملی هستند که پیش‌آگهی خوب را نشان می‌دهند. اگر فرد هم‌زمان سوءمصرف الکل، علائم اضطراب یا سابقه‌ی دوره‌ی افسردگی بیشتر از یک دوره داشته باشد، بر پیش‌آگهی او تأثیر منفی می‌گذارد (سادوک, 1394).

شیوع اختلال افسردگی اساسی

میزان شیوع اختلال افسردگی اساسی در طول عمر حدود 16.9٪ تخمین زده‌ شده است(لیهی, 1394). شواهد نشان‌دهنده‌ی افزایش این اختلال در دهه‌های آینده است. شیوع اختلال افسردگی اساسی در گروه‌های سنی مختلف، بسیار متفاوت است. به‌ طوری‌ که شیوع آن در سنین 18 تا 29 سالگی حدود سه برابر سنین بالای 60 سال است(انجمن‌روانپزشکی‌آمریکا, 1393). از سن 60 سالگی به بعد احتمال بروز افسردگی اساسی به کمترین میزان می‌رسد. افسردگی می‌تواند در هر دوره‌ای بروز یابد اما شروع آن پس از بلوغ بیشتر از دوره‌های دیگر است. میزان شیوع افسردگی اساسی در طول عمر برای زنان دو برابر مردان است اما نوع علائم، سیر بیماری و پاسخ درمانی در این دو گروه تفاوت آشکاری ندارد. باوجود بالاتر بودن میزان اقدام به خودکشی در زنان، احتمال خودکشی موفق در مردان بیشتر است. احتمال خودکشی در زنان بیوه و مطلقه بیشتر از افراد متأهل و مجرد است. زندگی در شهر و زندگی به‌ تنهایی خطر خودکشی را بالا می‌برد. همچنین سابقه‌ی خودکشی ، الکلیسم و افسردگی در خانواده و نبود حمایت اجتماعی از عوامل خطر بروز افسردگی در افراد است (لیهی, 1394).

اختلالات همبودی

اختلال افسردگی اساسی با اختلال‌های وحشت‌زدگی، گذر هراسی، اختلال اضطراب اجتماعی، اضطراب فراگیر، اختلال استرس پس از سانحه، سوءمصرف مواد(لیهی, 1394)، اختلال وسواسی-جبری، بی‌اشتهایی عصبی، پرخوری عصبی و اختلال شخصیت مرزی(انجمن‌روانپزشکی‌آمریکا, 1393) همبودی بالایی دارد. در دوران سالمندی، هم‌زمانی افسردگی با اختلالات طبی شایع است. خطر ابتلا به آلزایمر و سکته‌ی مغزی در افراد مبتلا به افسردگی مزمن وجود دارد(لیهی, 1394).

تشخیص اختلال افسردگی اساسی

بیماران افسرده، به علت خلق افسرده، احساس پوچی، نا امیدی یا اندوه می‌کنند. ظاهر گریان و غمگینشان برای دیگران قابل‌ مشاهده است. وجود خلق افسرده را می‌توان از چهره و نگاه بیمار تشخیص داد (انجمن‌روانپزشکی‌آمریکا، 1393). از نظر دیگران آن‌ها افرادی بی‌نشاط، دلسرد، پریشان و محزون‌اند. افراد افسرده زود به گریه می‌افتند و دوره‌های گریه کردنشان به هم نزدیک و فراوان است. آن‌ها حس شوخ‌ طبعی خود را کاملا از دست می‌دهند و به‌ ندرت لبخند می‌زنند. معمولاً اضطراب در بیماران افسرده وجود دارد و رفتارهایی مثل مالش دست‌ها به هم نشان‌دهنده‌ی این امر است(گنجی, 1395).

برخی بیماران افسرده به‌ جای شکایت از خلق افسرده، بیشتر شکایات جسمانی مثل درد و کوفتگی بدن دارند یا تشدید تحریک‌پذیری را مطرح می‌کنند. مثلاً مدام عصبانی هستند، تمایل به ابراز عصبانیت در برابر وقایع و سرزنش دیگران دارند و در برابر مشکلات جزئی احساس درماندگی شدید می‌کنند (انجمن‌روانپزشکی‌آمریکا، 1393). افراد افسرده از دیگران دوری می‌جویند و تمایلی برای برقراری ارتباط ندارند. آن‌ها در تعامل با دیگران یا انجام دادن کارها، پیش‌قدم نمی‌شوند. به علت فقدان انگیزه‌ی درونی، فشار از سوی دیگران یا وظایف زندگی آن‌ها را وادار به فعالیت می‌کند. آن‌ها مرتب بیان می‌کنند که نمی‌خواهند از جای خود تکان بخورند و دوست دارند تنها باشند. تمایلات جنسی آن‌ها به‌ شدت کاهش می‌یابد(گنجی, 1395).

اعتقاد فرد افسرده این است که دیگران نمی‌توانند به او کمک کنند. خودش را به بی‌عرضگی و بی‌لیاقتی متهم می‌کند. خود را به خاطر بیماری‌اش سرزنش می‌کند، به‌تحقیر و تمسخر خود می‌پردازد و عیب و ایرادهای غیرمنطقی از خود می‌گیرد(گنجی, 1395).

حرکات بدنی آنان آهسته است، قبل از پاسخگویی به سوالات، مدتی طولانی وقفه ایجاد می‌کنند، با صدای کوتاه و به‌ کندی حرف می‌زنند. محتوا و مقدار سخنانشان کم است. اصلا حرف نمی‌زنند یا دیر واکنش نشان می‌دهند(گنجی, 1395).ممکن است لازم باشد دو سه دقیقه برای پاسخ به یک سؤال منتظر بماند(سادوک, 1394).

اما در برخی بیماران پرتحرکی روانی-حرکتی و بی‌قراری دیده می‌شود. مثلاً نمی‌توانند آرام یکجا بنشینند، تند تند راه می‌روند، دست‌های خود را دورهم می‌چرخانند و به هم می‌مالند. افراد افسرده به بهداشت شخصی خود اهمیت نمی‌دهند. لباس‌های کثیف یا شلخته می‌پوشند، موهای ژولیده دارند و دیر به دیر حمام می‌روند(گنجی, 1395). بیمار افسرده ممکن است از دشواری استحمام و لباس پوشیدن صبحگاهی شاکی باشد و دو برابر زمان صرف آن کند (انجمن‌روانپزشکی‌آمریکا, 1393).ممکن است این بیماران به یبوست مبتلا باشند و چند روز پشت سرهم دستشویی نروند. زنان افسرده ممکن است یک یا چند ماه پریود نشوند. غذاها برای آن‌ها بی‌مزه است. برخی اشتهای شدیدی به کربوهیدرات‌ها نشان می‌دهند. در افسردگی‌های شدید تغییر وزن ممکن است جان آن‌ها را به خطر بی اندازد. اختلال خواب می‌تواند به چند صورت در این بیماران مشاهده شود. آن‌ها دیر به خواب می‌روند، زود از خواب بیدار می‌شوند، در طول شب چند بار از خواب می‌پرند و کابوس زیاد می‌بینند(گنجی, 1395).

تشخیص افتراقی اختلال افسردگی اساسی

برای تشخیص درست افسردگی باید سابقه‌ی بالینی، بافتار و موقعیت فعلی زندگی بیمار به‌ دقت مورد بررسی قرار گیرد. در تشخیص اختلال افسردگی اساسی این نکته حائز اهمیت است که دوره‌های مانیا یا هیپومانیا و علائم اختلال‌های روان‌پریشی نباید وجود داشته باشد(سادوک, 1394).

در اختلال دوقطبی نوع یک، حداقل یک دوره مانیا و معمولا یک یا چند دوره‌ی افسردگی وجود دارد. اگر فرد سابقه‌ی دوره‌ی مانیا یا هیپومانیا داشته باشد، تشخیص اختلال افسردگی اساسی رد می‌شود(لیهی, 1394).

در اختلال افسرده خویی که نوع خفیف‌تر افسردگی است، علائم افسردگی طی دو سال و تقریباً در اکثر روزها ظاهر می‌شود. امکان دارد افسرده خویی با اختلال افسردگی اساسی همراه باشد که در این هنگام فرد تشخیص اختلال افسردگی مضاعف می‌گیرد(لیهی, 1394). بنابراین در افتراق اختلال افسردگی اساسی با این دو نوع افسردگی باید دقت کرد.

بسیاری از اختلالات عصبی و طبی و داروها می‌توانند علائم افسردگی ایجاد کنند(سادوک, 1394). اگر علائم افسردگی ناشی از یک بیماری طبی باشد، تشخیص اختلال افسردگی اساسی رد می‌شود و فرد مبتلا به اختلال خلقی ناشی از یک بیماری طبی است. در تشخیص اختلال افسردگی اساسی این نکته حائز اهمیت است که علائم افسردگی ناشی از مصرف دارو یا مواد نباشد(انجمن‌روانپزشکی‌آمریکا, 1393).

دو علامت حواس‌پرتی و آستانه‌ی پایین تحمل ناکامی هم در افسردگی اساسی وهم اختلال کم‌ توجهی–بیش فعالی دیده می‌شود. اگر ملاک‌های هر دو اختلال در فرد وجود داشته باشد، درمانگر باید هر دو اختلال را مطرح کند. اگر در کودکان مبتلابه کم‌توجهی – بیش فعالی، آشفتگی خلقی و تحریک‌پذیری وجود داشته باشد اما علائم غمگینی و فقدان علاقه دیده نشود، باید از تشخیص افسردگی اساسی خودداری کرد (انجمن‌روانپزشکی‌آمریکا، 1393).

معاینه‌ی وضعیت روانی

وقتی از فرد افسرده صحبت می‌شود، تصویر فردی خمیده، با نگاه خیره به پایین و بدون هیچ حرکت خود به‌ خود در ذهن ما می آيد. شایع‌ترین علامت افسردگی، کندی عام روانی–حرکتی است، اما در برخی سالمندان علائم سر آسیمگی مشاهده می‌شود. مثلاً دست‌های خود را مدام به هم می‌مالند یا موهای خود را می‌کشند. وجود احساس افسردگی و غم در این بیماران بسیار مهم است. سرعت صحبت کردن و صدای آن‌ها پایین است، کوتاه‌سخن می‌گویند و اغلب پاسخ‌های یک‌ کلمه‌ای می‌دهند(سادوک, 1394).

این بیماران افکار منفی و بدبینانه نسبت به خود، جهان و آینده دارند، محتوای فکر آن‌ها اغلب نشخوارهای ذهنی، خودکشی، مرگ و احساس گناه است. آگاهی به زمان، مکان و شخص در اکثر بیماران افسرده مشاهده می‌شود. چون بینش بیماران افسرده به اختلالشان افراطی است، علائم و مشکلات زندگی خود را بیش‌ازحد توصیف و مورد تأکید قرار می‌دهند(سادوک, 1394).

درمان اختلال افسردگی اساسی

هر یک از نظریه‌های مربوط به علت‌های افسردگی باعث ظهور روش‌هایی برای درمان این اختلال شده‌اند. درمان‌هایی مانند دارودرمانی و درمان با شوک الکتریکی بر جنبه‌ی بیولوژیک تأکیددارند و تعدادی نیز روان‌درمانی هستند که می‌توان به روانکاوی، رفتاردرمانی و درمان شناختی- رفتاری اشاره کرد(گنجی, 1395). اکثر مطالعات نشان می‌دهد که ترکیب دارودرمانی و روان‌درمانی مؤثرترین درمان برای اختلال افسردگی اساسی است(سادوک, 1394). در ادامه به‌صورت مختصر ، با چند نوع درمان آشنا می‌شویم:

  • روانکاوی: هدف روان‌درمانی روانکاوانه تغییر منش و ساختار شخصیت بیمار است نه‌ فقط تسکین علائم(سادوک, 1394).هدف از روانکاوی برای درمان افسردگی ، کمک به فرد است تا از کشمکش‌های سرکوب‌ شده‌اش آگاه شود و خشم‌های درون‌ریزی شده را، بیرون بریزد. برای همین روانکاو به بیمار کمک می‌کند تا ریشه‌های افسردگی را پیدا کند و متوجه تأثیر تجربه‌های کودکی  بر ایجاد این اختلال شود(گنجی, 1395).

 

  • رفتاردرمانی: این درمان بر شناسایی رفتارهای افسرده کننده و تغییر آن‌ها تأکید می‌کند و معتقد است تغییر این‌گونه رفتارها موجب افزایش فرصت‌هایی برای دریافت تقویت مثبت می‌شود. روان‌درمانی فعال‌سازی رفتاری مخصوص افسردگی به وجود آمد و مطالعات نشان‌دهنده‌ی اثربخشی این درمان در کاهش علائم افسردگی است (گنجی, 1395).

 

  • شناخت درمانی: درمان شناختی که توسط آرون بک مطرح شد، بر تحریفات شناختی موجود در اختلال افسردگی اساسی تأکید دارد. توجه انتخابی به جنبه‌های منفی رویدادها، تعمیم‌های افراطی و غیرواقع‌بینانه، بی‌توجهی به جنبه‌های مثبت و برچسب‌زنی(لیهی, 1394) نمونه‌هایی از این تحریف‌ها هستند. هدف شناخت درمانی، شناسایی و آزمودن این افکار منفی است تا علائم افسردگی فرد تسکین و تخفیف یابد و از عود آن پیشگیری کند و به بیمار روش‌های جدید تفکر را بیاموزد(سادوک, 1394).

نتیجه‌گیری

اختلال افسردگی اساسی یک از مشکلات شایع در زمینه‌ی سلامت روان است. این اختلال اگرچه ناتوان‌ کننده است اما به‌ خوبی به درمان پاسخ می‌دهد. میزان شیوع این اختلال در گروه‌های سنی مختلف، متفاوت و در زنان دو برابر مردان است. دو علامت اصلی افسردگی اساسی، خلق افسرده یا غم و فقدان علاقه و لذت به اکثر فعالیت‌ها است. از دیگر علائم می‌توان به کاهش انرژی، اختلال خواب، تغییر اشتها و وزن، دشواری تمرکز حواس و تصمیم‌گیری، کندی روانی – حرکتی، احساس بی‌ارزشی، نا امیدی و گناه مفرط و افکار خودکشی اشاره کرد. عوامل مختلفی ازجمله عوامل زیستی، ژنتیکی، روانی و اجتماعی در بروز این اختلال نقش دارند.

منابع

Barlow, D. H., Durand, V. M., & Hofmann, S. G. (2016). Abnormal Psychology: An Integrative Approach. Cengage Learning.

Halgin, R., & Whitbourne, S. K. (2009). Abnormal Psychology: Clinical Perspectives on Psychological Disorders. McGraw-Hill Education.

 

انجمن‌روانپزشکی‌آمریکا. (1393). راهنمای تشخیصی و آماری اختلال‌های روانی DSM-5 (ف. رضاعی, Trans.). ارجمند.

سادوک, ب. ج. س. پ. ر. و. آ. (1394). خلاصه‌ی روان‌پزشکی: علوم رفتاری/روان‌پزشکی بالینی (ف. رضاعی, Trans.). ارجمند.

گنجی, م. (1395). آسیب‌شناسی روانی بر اساس DSM-5 ساوالان.

لیهی, ا. ج. ه. ل. م. گ. ر. (1394). مداخلات و طرح‌های درمانی برای افسردگی و اختلال‌های اضطرابی (م. ا. م. چ. فروشان, Trans.). ارجمند.

خروج از نسخه موبایل