مدرسه روانشناسی واران

اگزیستانسیال (رواندرمانی وجودی) چیست؟

رواندرمانی اگزیستانسیال

در این مطلب سعی شده است آشنایی کلی با مفهوم رواندرمانی اگزیستانسیال پیدا کنیم، چرا که جامعه متخصص روانشناسان و مشاوران به میزان کمتری نسبت به دیگر رویکردهای رواندرمانی با آن آشنایی دارند، در حالی که اگزیستانسیال یا رواندرمانی وجودی آنقدر فراگیر است که همه‌ی رویکردها می توانند در آن جای گیرند و آن را می‌توان در کنار تمامی رویکردهای دیگر، به نوعی به کار برد.

میتوان گفت: اگزیستانسیال درباره ی مباحثی سخن می گوید که همه‌ی ما فقط به واسطه‌ی انسان بودنمان با آن مواجه هستیم.

چکیده

روا‌ندرمانی اگزیستانسیال رویکردی پویا است و بر دلواپسی‌هایی تمرکز می کند که در هستی انسان ریشه دارد.

پویا یا داینامیک به معنای وجود نیروهای متعارض در فرد است، تعارضی که حاصل رویارویی فرد با مسلمات هستی و دلواپسی‌های غایی است. دلواپسی های غایی یعنی همه‌ی افراد به دلیل تعامل با برخی شرایط ذاتی در وجود انسان، درگیری درون روانی را تجربه می کنند و عبارت اند از: مرگ، آزادی، تنهایی و پوچی

در رواندرمانی اگزیستانسیال رویارویی با هر یک از دلواپسی های غایی، فرد را با نوعی وحشت روبرو می‌کند که از آن به عنوان اضطراب وجودی یاد می‌شود. طبق رویکرد اگزیستانسیال (رواندرمانی وجودی)، نحوه پردازش این تعارضات درونی توسط شخص و تصمیماتی که در نتیجه آن می‌گیرد، شرایط فعلی و آینده او را تعیین می‌کند. مهم ترین زمان در درمان اگزیستانسیال، زمان حال است.

درمانگران اگزیستانسیال بر درک دنیای خصوصی مراجع تأکید می‌کنند و شیوه‌ی صحیح درک دنیای درونی انسان را، شیوه‌ی «پدیدارشناسی» می‌دانند، در واقع چشم‌انداز دنیای خویش را کنار گذاشته و به دنیایی که دیگری در حال تجربه اش است، وارد می‌شوند.

در ادامه مفصل‌تر به مباحث گفته شده می پردازیم.

رواندرمانی اگزیستانسیال از کجا شروع شد؟

رواندرمانی اگزیستانسیال ( رواندرمانی وجودی) از فلسفه های فریدریش نیچه و سورن کی یرگگارد شکل گرفت که کی یرکگارد به عنوان یکی از نخستین فیلسوفان وجودی، این نظریه را مطرح کرد و در طول دهه‌ی 1840 چندین رساله‌ی مهم اگزیستانسیال به چاپ رساند که آثار او بعد از جنگ جهانی اول مورد توجه قرار گرفت. بعدها، نیچه با استفاده از مفاهیمی مانند اراده به قدرت و مسئولیت شخصی، نظریه اگزیستانسیالیسم را بیشتر توسعه داد و در نهایت می توان از فیلسوفانی مانند مارتین هایدگر و ژان پل سارتر (در اوایل دهه 1900 )    نام برد که آن ها را پیشگامان تفکر اگزیستانسیال میدانند.
اتو رنک نیز که نویسنده و روانکاو اهل اتریش و همچنین از نزدیکترین همکاران فروید بود، از جمله اولین درمانگران رواندرمانی وجودی بود که به طور فعال این رشته را دنبال کرد. در اواسط قرن 20 هم روانشناسان، پاول تیلیش و رولو می و اروین یالوم توانستند از طریق نوشته ها و آموزه های خود درمان اگزیستانسیال را به جریان اصلی وارد کنند که هم اکنون رولو می را پدر رواندرمانی اگزیستانسیال آمریکا میدانند.

این رویکرد عامه پسند بر نظریه های دیگر نیز تأثیر بسزایی گذاشت، از جمله لوگوتراپی، که توسط ویکتور فرانکل توسعه یافت و هم چنین روانشناسی انسانگرا.

[/vc_column]

رواندرمانی اگزیستانسیال چیست؟

اگزیستانسیال رویکردی در رواندرمانی است که ساختاری نظری دارد و مجموعه فنونی از این ساختار برمی‌خیزد که چارچوبی برای بسیاری از مخلفات درمان فراهم می‌آورد. «رواندرمانی اگزیستانسیال»، نیازمند تعریفی صوری است، زیرا شالوده‌ی جهت گیری اگزیستانسیال متکی بر تجربه نیست، بلکه عمیقا شهودی است.

رواندرمانی اگزیستانسیال (رواندرمانی وجودی) رویکردی پویا یا پویه‌نگر است و بر دلواپسی‌هایی تمرکز می‌کند که در هستی انسان ریشه دارد. پویا یا داینامیک به معنای وجود نیروهای متعارض در فرد است. تعارضی که حاصل رویارویی فرد با مسلمات هستی و دلواپسی های غایی است. به عنوان مثال یکی از تعارض های اگزیستانسیال، تنشی است که میان آگاهی از اجتناب ناپذیری مرگ و آرزوی ادامه‌ی زندگی وجود دارد که در ادامه بیشتر به آن میپردازیم.

دلواپسی های غایی مفهومی است که ممکن است در ابتدا غریب به نظر برسد، ولی بخشی از شرایط بشری اند. مواجه شدن با آنها ممکن است دشوار باشد، ولی از طرفی انکار آن منجر به سلامت عقل نمی شود و در واقع رویارویی با آنها دردناک اما در نهایت شفابخش است. در ادامه به تعریف مختصری از این دلواپسی ها میپردازیم.

4 مورد از دلواپسی های غایی که رویکرد اگزیستانسیال در نظر گرفته است.

رواندرمانی اگزیستانسیال یا به عبارتی رواندرمانی وجودی بر این باور اساسی استوار است که همه افراد به دلیل تعامل با برخی شرایط ذاتی در وجود انسان ، درگیری درون روانی را تجربه می کنند که آنها را دلواپسی های غایی می‌نامد. این رویکرد 4 دلواپسی‌ غایی را برای انسان در نظر دارد:

مرگ، آزادی، تنهایی و پوچی

رویارویی فرد با هر یک از این حقایق زندگی و این دلواپسی ها، درون مایه ی تعارض پویای اگزیستانسیال را می سازد.

مرگ در رویکرد اگزیستانسیال

مرگ واضح ترین و قابل درک ترین دلواپسی غایی است. اکنون وجود داریم، ولی روزی می‌رسد که دیگر نیستیم. مرگ خواهد آمد و گریزی از آن نیست. حقیقت هولناکی است و ما با وحشت مرگ به آن پاسخ می دهیم. به قول اسپینوزا «همه چیز در تقلای زنده ماندن است» و تعارض اگزیستانسیال اصلی تنشی‌ست که میان آگاهی از اجتناب ناپذیری مرگ و آرزوی ادامه ی زندگی وجود دارد.

آزادی در رویکرد اگزیستانسیال

آزادی دلواپسی غایی دیگری‌ست که کمتر قابل درک است. معمولا آزادی را مفهومی کاملا مثبت و خالی از ابهام تصور می‌کنیم. آیا انسان در سراسر تاریخ ثبت شده اش در حسرت آزادی و ستیز برای آن نبوده است؟ با وجود این، وقتی آزادی را از منظر انگیزه‌ی غایی می نگریم، چشم ها با هراس خیره می‌ماند.

«آزادی» در مفهوم اگزیستانسیالش، فقدان ساختار خارجی است. به این ترتیب فرد برخلاف تجربیات روزمره، دیگر به جهانی موزون و ساختار یافته که پردازشی سرشتی دارد، وارد نمی شود و حتی آن را ترک می کند. در عوض، فرد به طور کامل مسئول یا به عبارتی مؤلف دنیا، الگوی زندگی، انتخاب ها و اعمال خویش است.

«آزادی» از این دید، مفهومی مرعوب کننده دارد: به این معناست که زیرِ پامان زمینی نیست، هیچ نیست جز حفره ای تهی و گودالی ژرف. پس پویایی کلیدی اگزیستانسیال، همان برخوردمان با بی‌پایگیِ همه چیز و آرزویمان برای جای پایی محکم و ساختاریافته است. با این مفهوم فرد دیگر نمی تواند دیگری را محکوم کند و مهم آن است که با هر کدام از چیزهایی که قابل انتخاب فرد نبوده است (مثل پدر و مادر و …) چگونه مواجه شود. سارتر در رابطه با مفهوم آزادی میگوید: «ما نه تنها در برابر همه کارهایی که می کنیم مسئولیم، بلکه در برابر همه کارهایی که نمی کنیم هم مسئولیم.»

تنهایی در رویکرد اگزیستانسیال

سومین دلواپسی غایی تنهایی‌ست، نه انزوای بین فردی با تنهاییِ ملازمش مطرح است و نه انزوای درون فردی (جدایی از بخشی از وجود خویش)، بلکه با انزوای بنیادین، جدا افتادن هم از مخلوقات و هم از دنیا، مواجهیم ورای سایر انواع تنهایی.

هرچقدر به یکدیگر نزدیک شویم، همیشه فاصله‌ای هست، شکافی قطعی و غیرقابل عبور؛ هر یک از ما تنها به هستی پا می گذاریم و باید به تنهایی ترکش کنیم. پس تعارض اگزیستانسیال تنشی است میان آگاهی از تنهایی مطلق و آرزویمان برای برقراری ارتباط، محافظت شدن و بخشی از یک کل بودن.

پوچی در رویکرد اگزیستانسیال

چهارمین امر مسلم هستی یا دلواپسی غایی پوچی و بی معنایی است. اگر باید بمیریم، اگر خود باید دنیایمان را بنا کنیم، اگر هر یک در جهانی بی تفاوت به ما مطلقاً تنهاییم، پس زندگی چه معنایی دارد؟ چرا زندگی می کنیم؟ چطور باید زندگی کنیم؟ اگر هدفی مقدر و از پیش تعیین شده وجود ندارد، پس هر یک از ما باید معنای خویش را در زندگی بسازیم. ولی آیا معنایی که برای خویشتن می آفرینیم، بنیه‌ی لازم برای تاب آوردن در این زندگی را دارد؟ این تعارض پویای اگزیستانسیال ریشه در معمای مخلوقی در جستجوی معنا دارد که به درون جهانی خالی از معنا افکنده شده است.

همه ی افراد علیرغم دشوار بودن دلواپسی ها، باید با آنها مواجه شوند. کارِ درمانی خوب همواره با آزمون واقعیت و جست و جوی روشن بینی فردی عجین است؛ درمانگری که مصمم است وجوه خاصی از واقعیت و حقیقت را نادیده بگیرد، کارش بر فریب و ریا استوار است.

بنابراین «روان پویه شناسی اگزیستانسیال» به چهار امر مسلم و چهار دلواپسی غایی می پردازد و نیز به ترس ها و انگیزه های آگاهانه و ناآگاهانه‌ای که از هر یک ناشی می شود.

در روانکاوی، سائق ها اضطراب را در فرد ایجاد می کنند که در پی آن مکانیزم های دفاعی آشکار می شوند. در حالیکه در رواندرمانی اگزیستانسیال رویارویی با هر یک از دلواپسی های غایی، فرد را با نوعی وحشت روبرو می‌کند که معمولاً از آن به عنوان اضطراب وجودی یاد می شود.

تصور می شود که این اضطراب آگاهی جسمی ، روانی ، اجتماعی و معنوی فرد را کاهش می دهد، که ممکن است منجر به عواقب قابل توجهی در طولانی مدت شود. به عنوان مثال، این واقعیت که هر یک از ما و هر یک از عزیزانمان در یک زمان نامعلوم جانمان را از دست می‌دهیم، ممکن است عمیقا ما را نگران کند و وسوسه‌ شویم که واقعیت و ضرورت مرگ در وجود انسان را نادیده بگیریم.

با این حال، اگر مرگ‌آگاهی در ما کاهش یابد، احتمال اینکه در تصمیم گیری هایی که از زندگی ما محافظت می‌کنند یا غنی‌ترش می‌کنند کوتاهی کنیم، بالا است. در انتهای دیگر طیف باید اشاره کرد افرادی که بیش از حد از واقعیت اجتناب ناپذیر مرگ آگاهی دارند، ممکن است به حالت روان رنجوری یا روان پریشی سوق پیدا کنند.

در نتیجه افراد باید در این زمینه تعادل سالمی برقرار کنند تا بتوانند تصمیمات مثمر ثمری در زندگیشان بگیرند. به عبارتی، واقعیت مرگ انسان را ترغیب می کند تا از فرصت ها بیشترین استفاده را ببرد و از چیزهایی که در اختیار دارد ، به بهترین شکل بهره ببرد. یالوم معتقد است اگر چه نفس مرگ آدمی را نابود می کند، اندیشه ی مرگ نجاتش می دهد.

مانند مرگ، تنهایی، بی معنی بودن زندگی و آزادی و مسئولیت سنگین تصمیم گیری های  زندگی، هر یک می توانند منبع اضطراب وجودی باشند و نوعی ترس در فرد ایجاد کنند. طبق رویکرد اگزیستانسیال، نحوه پردازش این تعارضات درونی توسط شخص و تصمیماتی که در نتیجه آن می گیرد، شرایط فعلی و آینده او را تعیین می کند که درمان اگزیستانسیال، به فرد در پردازش این تعارضات و ترس های نشأت گرفته از آن‌ها، یاری می رساند.

پذیرش ترس و غلبه بر آن

روان درمانی اگزیستانسیال به افراد کمک می کند تا ترس خود را بپذیرند و مهارت های لازم برای غلبه بر این ترس را به آنها آموزش می دهد. فرد تحت درمان می تواند با به دست آوردن کنترل جهت زندگی خود ، مسیر مورد نظرش را شکل دهد. در نتیجه، مردم اغلب احساس رهایی می کنند و می توانند بر یأس و ناامیدی های خود غلبه کنند. بنابراین، روان درمانی اگزیستانسیال به افراد تحت درمان آموزش می دهد که زندگی خود را رشد دهند و به افراد کمک می کند تا بتوانند ترس ناشی از مرگ را از بین ببرند.

اکتشاف عمیق در اگزیستانسیال

اکتشاف عمیق از چشم انداز اگزیستانسیال به معنای اکتشاف در گذشته نیست، بلکه به معنای کنار زدن دلواپسی های روزمره و تفکر عمیق فرد درباره ی موقعیت اگزیستانسیالش است. این به معنای تفکر خارج از زمان است، تفکر درباره ی خود فرد است. اهمیت گذشته ی فرد، که همان خاطره ی فرد از گذشته است، تا جایی است که بخشی از هستی فعلی فرد را می سازد و بر شیوه ی فعلی روبرو شدنش با دلواپسی های غایی تأثیر می گذارد ولی پرارزش ترین عرصه برای اکتشاف درمانی نیست. زمان حالی که آینده را می‌سازد، مهم ترین زمان در درمان اگزیستانسیال است.

اگزیستانسیال و پدیدارشناسی

چند تن از روانکاوان اگزیستانسیال در یک نکته ی عملی و بنیادین توافق داشتند: روانکاو باید به شیوه ای پدیدارشناختی با بیمار مواجه شود؛ یعنی باید به دنیای اگزیستانسیال بیمار وارد شود و بدون پیش فرض ها و ابزارهای «استاندارد شده» که درک را تحریف می‌کنند، به پدیده های آن دنیا گوش فرادهد و به طور مستقیم به خودِ پدیده‌ها بپردازد.

همانطور که لودویگ بینزونگر، یکی از معروف ترین روانکاوان اگزیستانسیال گفته است: «فقط یک مکان و یک زمان موجود نیست، بلکه به تعداد افراد، مکان و زمان وجود دارد». در واقع شیوه ی صحیح درک دنیای درونی یک انسان دیگر، شیوه ی «پدیدارشناسی» است، پس تا ممکن است باید چشم‌انداز دنیای خویش را به کناری نهاد و به دنیایی وارد شد که دیگری در حال تجربه اش است.

چنین رویکردی برای شناخت یک انسان دیگر در روان درمانی کاملا عملی است: هر درمانگر خوبی می کوشد به همین ترتیب با بیمار ارتباط برقرار کند. تاکید درمانگران اگزیستانسیال همواره بر تلاش درمانگر برای درک دنیای خصوصی مراجع است تا تمرکز بر مسیر مراجع برای منحرف شدن از «هنجارها».

اگزیستانسیال و انسانگرایی

مفاهیمی مثل مخالفت با جبرگرایی، تأکید بر آزادی، انتخاب، هدف، ارزش ها، مسئولیت و ارج نهادن بر دنیای تجربی منحصر به فرد هر انسان، در اگزیستانسیال و نظریه های انسانگرایی مشترک اند. اما آنچه که مورد توجه است این است که رشته‌ی آمریکایی روانشناسی انسانگرا به هیچ وجه با سنت اروپایی اگزیستانسیال مترادف نیست و تفاوتی بنیادین در لحن این دو موجود است.

سنت اگزیستانسیال در اروپا همواره بر محدودیت‌های انسان و ابعاد تراژیک هستی تأکید داشت، شاید به این دلیل که اروپایی ها با محدودیت‌های نژادی و جغرافیایی، جنگ و مرگ آشنایی بیشتری داشتند. ولی ایالات متحده (که روانشناسی انسانگرا در آن ایجاد شده)، در جوی آکنده از گشاده دستی و خوش بینی بوده است.

به همین علت است که تمرکز اروپایی بر محدودیت و بر رویارویی و همچنین بر پذیرش اضطراب حاصل از بی ثباتی، سرگشتگی و نابودی است. از سوی دیگر روانشناسان انسانگرا، بیشتر از رشد استعدادها می‌گویند تا محدودیت‌ها و رویدادهای پیش بینی نشده، از پرورش کامل استعدادهای خود بیشتر می‌گویند تا معنای زندگی و از رویارویی من و تو بیشتر می گوید تا جدایی و تنهایی بنیادین.

در نتیجه‌ی موارد گفته شده، رواندرمانی اگزیستانسیال و روانشناسی انسانگرا ارتباط مبهم و نامشخصی باهم دارند. با این حال در اصول اساسی مشترک اند و بسیاری از روانشناسان انسانگرا رویکردی اگزیستانسیال دارند که از این میان می‌توان مزلو، پرلز، بوگنتال و خصوصا رولو می را نام برد.

نتیجه گیری

با توجه به مطالب ذکر شده، دانستیم که درمان اگزیستانسیال (رواندرمانی وجودی) رویکردی پویا یا پویه نگر است و بر دلواپسی هایی تمرکز می کند که در هستی انسان ریشه دارند. هر یک از ما بسیار نیازمند آن هستیم تا جاودانه باشیم، در جهانی استوار باشیم و الگویی داشته باشیم تا سرمشق راهمان قرارش دهیم؛ با ای حال، مرگ برای ما امری انکارناپذیر است و باید خودمان را برای بی پایگی های این دنیا و تنهایی و پوچی، آماده کنیم.

درمان اگزیستانسیال بر مدلی از ناهنجاری روانی بنیان نهاده شده که اضطراب و پیامدهای ناسازگار آن را پاسخی به این چهار دلواپسی می‌داند. در دنیای واقعی این چهار دلواپسی باهم درآمیخته اند و اساس درمان را تشکیل می دهند و همچنین این چهار مبحث، محتوا و فرایند گفت‌وگوی میان بیمار و درمانگر را می سازند. رویارویی بیمار با مرگ، آزادی، تنهایی و پوچی، محتوای تفسیری آشکاری به درمان پیشکش می کند. حتی زمانی که این مضامین آشکارا در درمان مطرح نمی شوند، همچنان روش کار و اسلوب عملکرد را تعیین می کنند.

امید است با مطالعه ی این مطلب، توجه درمانگران به مفاهیم کلیدی اگزیستانسیال و دلواپسی های غایی که بارها از آن ها سخن به میان آمد، جلب شده باشد و در مواجهه با مراجعان خود، با نکته سنجی بیشتر، به این مفاهیم پرداخته شود.

همچنین برای آشنایی بیشتر با رویکرد اگزیستانسیال میتوانید وبینار انواع رویکردهای رواندرمانی که دکتر مانی رفیعی در حوزه این رویکرد سخنرانی کردند را مشاهده کنید.

منابع:

کتاب رواندرمانی اگزیستانسیال، دکتر اروین د. یالوم، ترجمه دکتر سپیده حبیب، نشر نی

هم خوانی کتاب خیره به خورشید نگریستن و بررسی رویکرد اگزیستانسیال

دوره خوانش کتاب خیره به خورشید

بدون امتیاز 0 رای
۳۰,۰۰۰ تومان

دور اول برگزاری جلسات کتابخوانی در مدرسه روانشناسی واران

28
۳۰,۰۰۰ تومان
خروج از نسخه موبایل