مدرسه روانشناسی واران

آبراهام مزلو؛ هرم سلسه مراتب نیازها

عکس شاخص مقاله آبراهام مزلو

عکس شاخص مقاله آبراهام مزلو

مقدمه

آبراهام مزلو (۱۹۷۰_۱۹۰۸) یکی از ‌گذاران رویکرد انسان‌گرایی و از شخصیت‌های برجسته این مکتب است که از آن به عنوان موج سوم روان‌شناسی یاد می‌شود. در این جستار درباره مزلو، نظریه، سلسله مراتب نیازها، خودشکوفایی و انتقادات وارد شده بر نظریه او اطلاعاتی کسب خواهیم کرد. (شولتز, 2013)

زندگی‌نامه

مزلو فرزند اول یک خانواده نه نفره بود که در نیویورک متولد شد. جاه طلبی پدرش در سن ۱۴ سالگی باعث شد روسیه را ترک و به ایالت متحده نقل مکان کند. کودکی مزلو بدون محبت والدین و رابطه صمیمی با آن‌ها سپری شد. او در یک مصاحبه اظهار کرده که با دوران کودکی ای که داشته عجیب است روان‌پریش نشده است! پدر وی منزوی بود و مزلو در دوران کودکی و نوجوانی نسبت به او خصومت می‌ورزید اما پدرش توانست انگیزه شدید برای موفق شدن را در او ایجاد کند. مادر مزلو نسبت به او بی اعتنا بود، محبت نداشت و به طور آشکار بین او و خواهر و برادرهایش فرق می‌گذاشت. بعدها حتی مزلو در مراسم تدفین مادرش شرکت هم نکرد. در سال‌های نوجوانی به دلیل هیکل نحیف و بینی بزرگ خود احساس حقارت می‌کرد و در صدد بود با ورزش آن را جبران کند که موفق نشد و به کتاب‌ها روی آورد. مزلو نمونه بارز مفهوم عقده حقارت آلفرد آدلر بود. (شولتز, 2013)

آبراهام مزلو در سن ۲۰ سالگی با دختر عمویش برتا ازدواج کرد که معنا، هدف و تعلق پذیری را برای او به ارمغان آورد. او در دانشگاه ویسکانسین با رفتارگرایی واتسون آشنا و شیفته آن شد. در سال ۱۹۳۴ دکترای خود را از دانشگاه ویسکانسین اخذ کرد. سپس برای دستیاری فوق دکتری زیر نظر ادوارد ثرندایک به دانشگاه کلمبیا رفت. در آن‌جا چند آزمون هوش انجام داد که نمره هوشبهر او ۱۹۵ شد و ثرندایک آن را ناشی از نبوغ دانست. تدریس در نیویورک در اواخر دهه ۱۹۳۰ و اوایل دهه ۱۹۴۰ موجب آشنایی با اریک فروم، کارن هورنای و آلفرد آدلر را برای او فراهم آورد. مزلو در سال بعد تحت تاثیر جنگ جهانی دوم و حمله ژاپن به پایگاه دریایی آمریکا، تصمیم گرفت به عالی‌ترین آرمان‌های انسان بپردازد و در جهت بهبود شخصیت انسان کار کند و به این ترتیب مسیر او به سمت انسان‌گرایی تغییر کرد. او در سال ۱۹۶۷ به ریاست انجمن روان‌شناسی آمریکا برگزیده شد و سه سال بعد در سن ۶۲ سالگی در اثر حمله قلبی چشم از جهان فروبست. (شولتز, 2013)

نظریه سلسه مراتب نیازهای آبراهام مزلو

نظریه شخصیت مزلو درباره انگیزش چند فرض اساسی دارد:

  • رویکرد او به انگیزش کل‌نگر بود، یعنی تمامِ شخص برانگیخته می شود نه اندامی خاص.
  • انگیزش معمولا پیچیده است، رفتار فرد می‌تواند از چند انگیزه مجزا ناشی شود و ممکن است ناهشیار باشد.
  • افراد به صورت مداوم توسط نیازها برانگیخته می‌شوند یعنی هنگامی که یک نیاز پاسخ داده می‌شود، نیاز دیگری جای آن را می‌گیرد.
  • افراد در فرهنگ‌های مختلف با نیازهای اساسیِ همسانی برانگیخته می‌شوند.
  • نیازها به صورت سلسله مراتبی هستند. (جس فیست, 2018)
عکس هرم مزلو در مقاله آبراهام مزلو

مزلو هرمی از ۵ نیاز فطری را مطرح کرد که رفتار انسان را بر‌ می‌انگیزد و هدایت می‌کند:

  1. نیازهای فیزیولوژیکی
  2. ایمنی
  3. تعلق‌پذیری و محبت
  4. احترام
  5. خودشکوفایی

این نیازها عنصر ارثی دارند و در عین حال تحت تاثیر یادگیری، انتظارات اجتماعی و ترس از عدم تایید قرار می‌گیرد. بنابراین از فردی به فرد دیگر متفاوت است. نیازهای سطح پایین‌تر نیرومندی، قدرت و اولویت بیش‌تری دارند و ناکام شدن در ارضا و رسیدن به آن‌ها موجب نارسایی در فرد می‌شود. (نیازهای کمبود) نیازهای سطح بالاتر برای بقا کمتر ضروری‌اند و می‌توان آن‌ها را به طور موقت به تعویق انداخت اما ارضای آن‌ها به بهبود سلامتی و طول عمر کمک می‌کند و باعث احساس شادی و خشنودی می‌شود. (نیازهای رشد یا هستی) همچنین باید توجه داشت که ارضای نیازهای سطح بالاتر به شرایط بیرونیِ اجتماعی، اقتصادی و سیاسی گره خورده است. همه نیازها به طور همزمان فعال نمی‌شوند و فقط یک نیاز در دوره ای خاص بر شخصیت ما غالب است و برای گذر از یک نیاز و دستیابی به نیاز بالاتر، ارضا شدن حداقلی مدنظر است. ۵ نیاز فطری مطرح شده دارای سلسله مراتب زمانی نیز هستند به این صورت که نیازهای فیزیولوژیکی و ایمنی در دوران کودکی فعال می‌شوند، نیازهای تعلق‌پذیری و احترام در نوجوانی مطرح هستند و نیاز به خودشکوفایی تا دوران میانسالی ایجاد نمی‌شود. (شولتز, 2013)

نیازهای فیزیولوژیکی

هنگامی که نیازهای اساسی از جمله آب، غذا، سرپناه و نیاز جنسی ارضا نشده باشد، نیازهای دیگر فعال نمی‌شود و به محض پاسخ دادن به طبقه مذکور، رفتار فرد را هدایت نمی‌کند. (شولتز, 2013)

نیازهای ایمنی

این طبقه از نیازها برای بزرگسالانِ از لحاظ هیجانی سالم دغدغه زیاد از حدی نیست چرا که آن را برطرف کرده‌اند اما برای کودکان و بزرگسالان روان‌رنجور، نیاز به ایمنی سائق مهمی است. هر دو گروه دنیای منظم و قابل پیش‌بینی را ترجیح می‌دهند تا امنیت‌شان تضمین شود. (شولتز, 2013)

نیازهای تعلق‌پذیری و محبت

رابطه صمیمانه با دوستان، معشوق یا همسر و روابط اجتماعی مانند عضویت در یک تیم ورزشی در این طبقه جای می‌گیرد. در عصری که جوامع به سرعت تغییر می‌کند، احساس تعلق و ریشه کردن برای افراد دشوار می‌شود. مزلو معتقد بود که ناکامی در ارضا کردن نیاز به محبت، مسبب اصلی ناسازگاری هیجانی است. (شولتز, 2013)

نیازهای احترام

احترام دو جنبه دارد. یکی احساس ارزش و احترام قائل شدن برای خود و دیگری احترام و تحسین دیگری را برانگیختن نسبت به خود. وجود عزت نفس باعث می‌شود نسبت به توانایی‌های خود احساس کفایت کنیم و فقدان آن احساس عجز، حقارت و تهی بودن را به همراه دارد. (شولتز, 2013)

نیاز به خودشکوفایی

بالاترین سطح در سلسله مراتب مزلو خودشکوفایی است. یعنی به طور حداکثری استعدادها و توانمندی های خود را جامه عمل بپوشانیم. برای رسیدن به خودشکوفایی ۴ شرط لازم است:

  1. آزاد و رها بودن از قید و بندهای تحمیل شده
  2. برآورده شدن نیازهای سطح پایین‌تر
  3. داشتن احساس اطمینان از روابط با دیگران و محبت متقابل
  4. آگاهی واقع‌بینانه از نقاط قوت و ضعف (شولتز, 2013)

قابل توجه است که مزلو علاوه بر هرم نیازها، سه طبقه دیگر نیازها را مشخص کرد: نیازهای هنرشناسی، شناختی و روان‌رنجور.

نیازهای هنرشناسی همگانی نیستند و برخی از افراد در فرهنگ‌های مختلف به وسیله تجربیاتی که از نظر هنری لذت بخش هستند، برانگیخته می شوند. این افراد محیط‌های زیبا و مرتب را ترجیح می‌دهند و در صورت برآورده نشدن نیازشان، مانند نیازهای دیگر احساس ناکامی می‌کنند.(جس فیست, 2018)

نیازهای شناختی، نیاز به دانستن و فهمیدن که اولی از دومی نیرومندتر است. این نیازها در اواخر دوران طفولیت و اوایل کودکی نمایان می‌شود و کودک آن را به صورت کنجکاوی طبیعی بروز می‌دهد. این دو مجموعه نیازها با یکدیگر هم‌پوشانی دارند. دانستن و فهمیدن و به طور کلی یافتن معنی در محیط برای پاسخ دادن به سلسله مراتب نیازهای گفته شده، ضروری هستند. (شولتز, 2013)

ارضای نیازهای روان‌رنجور برخلاف نیازهای دیگر منجر به آسیب و رکود می شود. آن ها بی ثمر هستند و برای رسیدن به خودشکوفایی ارزشی ندارند. به عنوان مثال فرد روان‌رنجور ممکن است با فردی رابطه نزدیک بر‌قرار کند، اما این رابطه ممکن است روان‌رنجور و وابسته باشد که به جای عشق اصیل به بیماری منجر می‌شود.

برآورده نشدن هر نیازی منجر به آسیب می‌شود. محرومیت از نیازهای فیزیولوژیکی به سوء تغذیه، خستگی و فقدان انرژی می‌انجامد. به خطر افتادن نیاز به ایمنی ترس و وحشت را به همراه می‌آورد. ارضا نشدن نیازهای محبت باعث پرخاشگرتر یا کم جرئت‌تر شدن و فقدان احترام منجر به فقدان اعتماد به نفس می‌شود. و در آخر محرومیت از خودشکوفایی فرا آسیب را به همراه دارد که مزلو آن را به صورت فقدان ارزش‌ها و بی‌معنایی در زندگی تعریف می‌کند.

نیازهای سطح بالا شامل محبت، احترام و خودشکوفایی و نیازهای سطح پایین شامل نیازهای فیزیولوژیکی و ایمنی است. هر دو این گروه مرتبط به غریزه هستند اما نیازهای بالاتر در مقیاس تکاملی بعدها پدیدار شدند. نیازهای سطح بالا خشنودی بیش‌تر و تجربیات اوج بیش‌تری به همراه دارند و لذت آن با ارضای نیازهای سطح پایین قابل مقایسه نیست.(جس فیست, 2018)

افراد خودشکوفا چه کسانی هستند؟

مزلو با مشاهده دو استاد برجسته‌اش در نیویورک سیتی، روت بنه دیکت و مکس ورتهایمر که از نظر او نمایانگر رشد انسان در عالی‌ترین سطح ممکن بودند، جست‌وجوی خود را برای افراد خودشکوفا آغاز کرد. او برآورد کرد که افراد خودشکوفا ۱٪ یا کمتر از جمعیت را تشکیل می‌دهند اما اذعان کرد که در برخی ویژگی‌ها مشترک هستند.

افراد خودشکوفا چه ویژگی‌هایی دارند؟

  • درک روشن و فارغ از تعصب و پیش دانسته‌ها از دنیا و دیگران دارند.
  • به جای برانگیخته شدن برای رسيدن به هدفی خاص، از درون رشد می‌کنند. وضعیتی که مزلو آن را فرا انگیزش (انگیزش B) نامید.
  • علاوه بر پذیرش شکست‌ها و نقاط ضعف خود، ضعف‌های دیگران و جامعه را می‌پذیرند.
  • هیجانات خود را پنهان نمی‌کنند.
  • احساس می‌کنند رسالتی برای به سرانجام رساندن دارند و به آن متعهد‌اند و سخت تلاش می‌کنند.
  • به خلوت و انزوا نیاز دارند. (به دلیل این که در گذشته نیاز به تعلق‌پذیری خود را پاسخ داده‌اند، نیاز چندانی ندارند که دیگران آنان را احاطه کنند و می‌توانند از تنهایی خود لذت ببرند.(جس فیست, 2018))
  • از هر تجربه‌ای مانند لحظه اول لذت می‌برند.
  • تجربیاتی شبیه به تجربیات مذهبی دارند که مزلو آن را تجربیات اوج می‌نامد.
  • دیگران را درک می‌کنند و خواهان کمک کردن هستند. (علاقه اجتماعی، آن را آدلر مطرح کرد که حاکی از احساس یکی شدن با کل بشریت است و مزلو عنوان کرد که افراد خودشکوفا نوعی نگرش دلسوزانه نسبت به دیگران دارند و آن را می‌توان به علاقه اجتماعی نسبت داد(جس فیست, 2018))
  • روابط میان فردیِ عمیقی دارند.
  • در منش خود تعصب نژادی، مذهبی یا اجتماعی نشان نمی‌دهند.
  • خلاق، انعطاف پذیر و خود انگیخته‌اند. (آنان درک عمیقی از واقعیت و زیبایی دارند که شالوده اصلی خلاقیت را تشکیل می‌دهد(جس فیست, 2018))
  • مستقل و خودمختار هستند و در برابر فرهنگ پذیری مقاومت می‌کنند.
  • شوخ‌طبعی فلسفی و غیرخصمانه دارند. (شوخی‌های آنان از موقعیت جدایی‌ناپذیر و خودانگیخته است و به جای خنداندن مردم، آن‌ها را آگاه می‌کنند و به موارد ابهام‌آمیز اشاره می‌کنند.(جس فیست, 2018))

آلبرت انیشتین، فیزیکدان برجسته و هاریت تابمن، رهبر جنبش مخالف بردگی از افراد خودشکوفایی بودند که مزلو زندگی نامه آن‌ها را بررسی کرده است.

همچنین برای ارزیابی خودشکوفایی می‌توان از پرسشنامه جهت گیری شخصی (POI) ساخته اورت شوستروم استفاده کرد. (شولتز, 2013) تحقیقات متعددی روی خودشکوفایی انجام شده است که نشان می دهد رابطه بین روان رنجوری و خودشکوفایی منفی و معنادار و ارتباط آن با برون گرایی مثبت است. همچنین بین ذهن‌آگاهی و خودشکوفایی نیز رابطه معناداری وجود دارد. (Zahra Najian et al., 2018)

روان‌درمانی

از نگاه مزلو غایت درمان در این است که مراجعین ارزش‌های هستی را درک کنند و ارزشمند بدانند. مانند حقیقت، عدالت، نیکی، سازگاری و .. این هدف مستلزم رها بودن از قید و بندهای دیگران است تا فرد به طور طبیعی به سمت رشد و خودشکوفایی حرکت کند. درمانجو هنگامی به سمت درمان متمایل می‌شود که نیازهای فیزیولوژیکی و ایمنی‌اش برطرف شده باشد. سپس برای رسیدن به نیازهای طبقه بالاتر به درمان رجوع می‌کند. رابطه میان فردی سالم بین درمانگر و درمانجو، اساس درمان مزلوست. مراجع می‌تواند الگوی این رابطه سالم را به روابط خود در خارج از اتاق درمان تعمیم دهد و نیاز به محبت و تعلق‌پذیری خود را ارضا کند و سپس در صورت مهیا بودن شرایط به سمت خودشکوفایی حرکت کند. (جس فیست, 2018)

مقایسه با نظریه های دیگر

انسان‌گرایی یک جنبش فکری است که به جای بررسی و کاوش جنبه‌های آشفته ماهیت انسان، به خصوصیات مثبت، ارزش‌ها و تمایلات انسانی تاکید می‌کند. به گفته مزلو: “بررسی آدم های معلول، رشد نایافته، ناپخته و ناسالم، فقط می تواند روان‌شناسی معلول به بار آورد.”

انسان‌گرایی از دیدگاه مزلو فراتر از رویکرد روان‌کاوی و رفتارگرایی است و معتقد است این نظام‌ها تصویری ناقص از انسان ارائه می‌دهند. انسان‌گرایی تمرکز خود را به جای روان‌رنجوری‌ها و روان‌پریشی‌ها، بر ویژگی‌های مثبت انسان قرار می‌دهد و توانمندی‌های انسان را در بهترین حالتش جست وجو می‌کند. همچنین انسان‌گرایی بر این باور است که مشاهده عینی رفتار آشکار که رفتارگرایان به آن می‌پردازند، منجر به توصیفی ماشینی از انسان می‌شود و انسان گرایی اذعان می‌کند انسان پیچیده‌تر از توجیهات ماشینی است. انسان گرایی با تلاش‌های آبراهام مزلو و کارل راجرز شکل گرفت و برداشتی خوشبینانه از انسان ارائه داد به صورتی که موجودی خلاق، در حال رشد و خودشکوفایی‌ست. (شولتز, 2013)پژوهش‌ها نشان می‌دهد که محورهای خودشکوفایی بر اساس الگوی یکپارچه از نظریات انسان‌گرایی در چهار مضمون می‌گنجد: خودِ متعالی، خودِ آگاه، خودِ خلاق و خودِ اجتماعی. (Zahra Najian et al., 2018)

مفهوم خودشکوفایی در نظریه راجرز هم به چشم می‌خورد. او تنها یک انگیزش اصلی را مطرح می‌کند که همان گرایش فطری به شکوفا شدن است. راجرز بیان می‌کند که افراد با گرایش فطری به شکوفا کردن و حفظ کردن و بهبود بخشیدن خود برانگیخته می‌شوند و هدف خودشکوفایی‌ست. او معتقد است ما به دنبال تجربیاتی هستیم که به خودشکوفایی‌مان کمک کند و از تجربیاتی که مانع از آن شود، اجتناب خواهیم کرد. (شولتز, 2013) راجرز خودشکوفایی را یک نیروی رشد و بخشی از سیر طبیعی انسان عنوان می‌کند و رشد نهایی را در انسان کامل می‌داند. (Zahra Najian et al., 2018)

بنابراین دیدگاه مزلو و راجرز به یکدیگر نزدیک است با این تفاوت که مزلو خودشکوفایی را غایتِ نیازهای آدمی می‌داند و بیان می‌کند ممکن است معدودی از انسان‌ها آن را تحقق بخشند اما راجرز بر این باور است که تنها نیروی برانگیزاننده بشر، گرایش وی به پرورش دادن توانایی‌ها، استعدادها و تبدیل شدن به انسان کامل است. (شولتز, 2013)

انتقادات وارد شده به نظریه‌ مزلو

افراد مورد مطالعه مزلو به قدری اندک‌اند که نمی‌توان آن‌ها را به کل جمعیت تعمیم داد و روش تحقیق او در ارزیابی خودشکوفایی مبهم است و به صورت واضح مشخص نیست که چگونه زندگی‌نامه‌ها تحلیل شده است.(شولتز, 2013)  مفهوم خودشکوفایی به روشنی تعریف نشده و سلسله مراتب به تنهایی برای پیش‌بینی زمان تحقق خودشکوفایی کافی نیست. (Zahra Najian et al., 2018) فهرست ارائه شده از ویژگی‌های افراد خودشکوفا صرفا از تعبیرهای بالینیِ اطلاعات نشات گرفته است و به آسانی می‌توان آن را متاثر از فلسفه و ارزش‌های اخلاقی خود مزلو دانست (شولتز, 2013)  و نمی‌توان روش‌های او را برای شناسایی افراد خودشکوفا تایید یا ابطال کرد. (Zahra Najian et al., 2018) انتقاد دیگر، فرض او درباره فطری بودن خودشکوفایی را نشانه رفته است و عنوان می‌کند پژوهش آزمایشگاهی نظریه او را تایید نمی‌کند.(شولتز, 2013)  با تمام این اوصاف سلسله مراتب نیازهای مزلو برای نظم بخشیدن به رفتار انسان با عقل سلیم هم‌سو است و باعث انعطاف پذیری نظریه او شده است. (جس فیست, 2018)

نتیجه‌گیری

آبراهام مزلو، پیشگام روانشناسی انسان‌گرا، نظریه رشد شخصیت خود را بر مبنای ۵ نیاز فطری ذکر شده بنا نهاد که به صورت سلسله مراتبی در طی زمان برانگیخته می‌شوند. برداشت مزلو از ماهیت انسان خوشبینانه بود اما شرارت را هم نفی نکرد و آن را نتیجه محیط نامناسب عنوان کرد. او شخصیت آدمی را محدود به تجربیات ابتدای کودکی ندانست و آن را حاصل تعامل وراثت و محیط تلقی کرد. همچنین معتقد بود در صورت مهیا بودن شرایط مطلوب می‌توان به بالاترین سطح توانایی‌ها و استعدادها دست یافت. (شولتز, 2013)

منابع

Zahra Najian, A., Reza, A., Asiyeh, S., & Asghar, F. (2018). Developing An Integrated Model of Self-Actualization Based on Humanistic Theories. Counseling Research & Developments, 16(64), 30-54. https://www.magiran.com/paper/1815549

جس فیست, گ. ج. ف., تامی آن رابرتس. (2018). نظریه های شخصیت (ی. س. محمدی, Trans.; 8 ed.). نشر روان.

شولتز, د. پ. ش. و. س. ا. (2013). نظریه های شخصیت (ی. س. محمدی, Trans.). نشر ویرایش.

خروج از نسخه موبایل