مدرسه روانشناسی واران

بررسی ابعاد شناختی هیجان

در سال‌های اخیر شاهد تحقیقاتی درباره‌ی ارتباط متقابل شناخت و هیجان هستیم. این موضوع از قرن نوزدهم در بین روانشناسان بحث‌هایی را برانگیخته است. نظریه پردازان هیجان به نقش محوری انتظارات، ارزیابی و سایر سازه‌های شناختی در تجربه‌ی هیجان پی برده‌اند و بر مفاهیم و روش‌های شناختی تکیه کرده‌اند. همچنین کاربرد موفقیت آمیز درمان‌های شناختی در درمان اختلالات عاطفی، روانشناسان را بر آن داشته تا درک واضح‌تری از ارتباط بین فرایندهای شناختی و مشکلات هیجانی داشته باشند. روانشناسان اجتماعی نیز به نوبه‌ی خود تاثیر خلق و خو بر ادراک افراد از خود و دیگران را نشان داده‌اند. شناخت و هیجانات به طور پیچیده‌ای در ارتباط هستند و در نظر گرفتن شناخت و هیجان با هم و نه به صورت جداگانه ارزش تحقیقاتی دارد.(Robinson, Watkins, & Harmon-Jones, 2013)

در بررسی متقابل شناخت و هیجان به موارد زیر اشاره می‌شود:

  • ابعاد شناختی هیجان
  • ساختارهای مغزی مرتبط با هیجان
  • هیجان و حافظه
  • هیجان و تصمیم‌گیری
  • هیجان و یادگیری

ابعاد شناختی هیجان:

نظریه‌ی ارزیابی

فرایندهای شناختی نقش تعیین کننده‌ای در تجربه‌ی هیجانات ایفا می‌کنند که از مهم‌ترین فرایندهای شناختی، ارزیابی موقعیت است. نظریه‌پردازان شناختی، هیجانات را به صورت پاسخ‌های سازگارانه‌ای در نظر می‌گیرند که ارزیابی و بازنمایی ذهنی شناختی را منعکس می‌کند و بر هیجانات پیچیده تمرکز دارند.(ریو, 1398)

منظور از ارزیابی، فرایندی شناختی است که برحسب بهزیستی فرد وقایع محیطی را می‌سنجد و اصولا هر چیزی را که فرد به آن اهمیت بدهد شامل می‌شود. با تغییر ادراک فرد از محیط یا تعامل شخص- محیط، ارزیابی هم تغییر خواهد کرد.(ریو, 1398)

کودکی را در نظر بگیرید که مردی به او نزدیک می‌شود و کودک به صورتی خودکار، نزدیک شدن او را خوب یا بد ارزیابی می‌کند. ارزیابی کودک متاثر از چند عامل می‌باشد: 1.ویژگی‌های برجسته‌ی مردی که به او نزدیک می‌شود مانند جلوه‌ی صورت و سرعت نزدیک شدن 2. انتظار اینکه چه کسی ممکن است نزدیک شود 3. عقاید کودک درباره‌ی اینکه افرادی که نزدیک می‌شوند چه کاری انجام می‌دهند 4. خاطرات افرادی که در گذشته به او نزدیک شده‌اند. بنابراین کیفیت واکنش هیجانی کودک به خودی خود با نزدیک شدن مرد، غیر قابل توضیح است و نحوه‌ای که کودک انتظار دارد مردی که نزدیک می‌شود چه تاثیری بر او خواهد داشت، می‌تواند باعث برانگیختن هیجان در کودک شود.(ریو, 1398)

نظریه‌پردازان ارزیابی هیجان، چهار عقیده را مطرح می‌کنند:

1.بدون ارزیابی شناختی پیشایند واقعه ، هیجان اتفاق نمی‌افتد.

2.ارزیابی منجر به هیجان می‌شود نه خود واقعه.

3.هیجان یک فرایند است.

  1. هیجان در صورت تغییر ارزیابی، تغییر خواهد کرد حتی اگر موقعیت تغییر نکند.

یکی از قدیمی‌ترین نظریه‌پردازان این حوزه، ماگدا آرنولد است که با تمرکز بر سه سوال مشخص کرد ارزیابی، فعالیت مغز و برانگیختگی چگونه باعث هیجان می‌شوند: 1. ادراک چگونه منجر به ارزیابی خوب یا بد یک واقعه یا موضوع می‌شود؟ 2.چگونه ارزیابی، هیجان را ایجاد می‌کند؟ 3. هیجان تجربه‌شده، چگونه خود را در عمل نشان می‌دهد؟(ریو, 1398)
به نظر آرنولد، افراد وقایع و اشیای محرک را به صورت بد یا خوب ارزیابی می‌کنند که صرفا یک ارزیابی غریزی یا شهودی واقعه‌ی محرک است. به دلیل کوتاه بودن زمان بین ارائه‌ی محرک و شروع واکنش هیجانی، ارزیابی باید نسبتا کوتاه باشد. آرنولد با توجه به گذرگاه‌های عصبی در مغز دریافت در تمام رویارویی‌ها با محیط، ساختارهای مغز زیرقشری مانند بادامه به صورت خودکار، حالت لذتی اطلاعات حسی را ارزیابی می‌کنند.(ریو, 1398)

بعد از ارزیابی انتظار دوست داشتن یا دوست نداشتن شکل می‌گیرد. به عقیده‌ی آرنولد، دوست داشتن یا نداشتن همان احساس هیجان می‌باشد.(ریو, 1398)

دوست داشتن باعث می‌شود فرد به نزدیک ‌شدن به موضوع هیجان برانگیز، گرایش داشته باشد و در مقابل، دوست نداشتن موجب اجتناب و دوری فرد از آن می‌گردد. گرایش انگیزشی، همان آمادگی عمل برای گرایش در برابر اجتناب است.(ریو, 1398)

موثرترین رویکرد مبتنی بر ارزیابی، رویکرد لازاروس می‌باشد، لازاروس پیشگام دیدگاهی شناختی به هیجان بود. از نظر او ارزیابی شناختی فرد از معنی یک واقعه (به جای خود آن واقعه) زمینه‌ای برای تجربه‌ی هیجانی به وجود می‌آورد یعنی یک اتومبیل که در ترافیک از کنار ما می‌گذرد، هیجان ترس در ما ایجاد نمی‌شود مگر اینکه شیوه‌ی عبور او باعث شود فکر کنیم سلامتی ما در معرض خطر است. در واقع فرایند تولیدکننده‌ی هیجان با واقعه و واکنش زیستی فرد به آن واقعه شروع نمی‌شود بلکه ارزیابی شناختی فرد از معنی شخصی آن باعث بروز هیجان می‌گردد. لازاروس برای روشن کردن دیدگاه پیچیده‌تری از ارزیابی، خاطر نشان کرد افراد در ارزیابی‌ها سوال‌هایی از این قبیل از خود می‌پرسند: آیا این واقعه با سلامتی من در ارتباط است؟ / آیا این رویداد با اهداف من هماهنگی دارد؟ / تا چه اندازه با عزت نفس من در ارتباط است؟(ریو, 1398)

لازاروس سه نوع ارزیابی را معرفی می‌کند:

  • ارزیابی اولیه: به رویداد و موقعیت محیطی مربوط می‌شود.
  • ارزیابی ثانویه: منابعی که فرد برای مقابله با شرایط در اختیار دارد.
  • ارزیابی مجدد: موقعیت برانگیزاننده و مهارت‌های مقابله‌ای را شامل می‌شود و در صورت لزوم ارزیابی اولیه و ثانویه اصلاح می‌گردند.(Eysenck & Keane, 2020)

 

برداشت لازاروس از هیجان، برداشتی انگیزشی است که فرد انگیزه‌های شخصی خود را وارد موقعیت می‌کند و وقتی انگیزه‌های او در خطر باشند، هیجان‌ها را در پی دارند. کل فرایند هیجان به صورت خطی وقایع زندگی-ارزیابی-هیجان توصیف نمی‌شود و با تغییر در وضعیت انگیزه‌های شخصی فرد مشخص می‌گردد. پس اساس هیجان، انگیزه‌های شخصی فرد هستند و درباره‌ی انگیزه‌ها، ارزیابی اولیه یا ثانویه می‌کند.(ریو, 1398)

لازاروس، نظریه‌ی هیجان خود را نظریه‌ی شناختی-انگیزشی-ارتباطی می‌داند. بعد شناختی به اهمیت ارزیابی و بعد انگیزشی به اهمیت اهداف و سلامت شخصی اشاره دارد و بعد ارتباطی یعنی هیجان‌ها در ارتباط  فرد با محیط شکل می‌گیرند.(ریو, 1398)

لازاروس شناخت را برای هیجان ضروری می‌دانست و این دیدگاه به مجموعه‌ای از تحقیقات منجر شد که نشان می‌داد بین ارزیابی شناختی و واکنش‌های هیجانی افراد روابط منظمی وجود دارد ولی چنین نتایجی بیشتر ماهیت همبستگی دارند. برخی محققان معتقدند که نشان دادن اینکه هر واکنش هیجانی با واسطه‌ای شناختی شکل می‌گیرد کاری دشوار است، بنابراین موضع لازاروس را با موضعی جایگزین کرده‌اند که در آن چگونگی و چرایی تاثیر شناخت بر هیجان بیشتر مورد توجه است و شناخت را با اصطلاحات بیشتری تعریف کرده‌اند، برای مثال مک لئود و کلارک شواهدی ارائه داده‌اند که دستکاری توجه انتخابی، مستقل از ارزیابی شناختی، تاثیری علّی بر میزان اضطراب افراد در مواجهه  با موقعیت استرس‌زا دارد.(Robinson et al., 2013)

نظریه‌ی اسناد

دلیلی که افراد برای توجیه پیامدهای مهم زندگی خود استفاده می‌کنند، اسناد نام دارد. اسناد توجیهی علیتی است برای پاسخ دادن به اینکه چرا پیامدی رخ داده است. دلیل اهمیت اسنادها این است که توجیه ما واکنش‌های هیجانی را به وجود می‌آورد. (ریو, 1398)

برنارد وینر در نظریه‌ی اسناد هیجان‌ها، به واکنش‌های هیجانی وابسته به پیامد با عنوان ” ارزیابی نخستین پیامد” اشاره می‌کند. هیجان‌های اصلی مانند غم یا شادی به دنبال پیامدهای بد و خوب اتفاق می‌افتند. در تحلیل اسنادی تاکید می‌کنند که با تغییر اسنادها، هیجان هم تغییر می‌کند. وینر نوع دیگری از ارزیابی شناختی را افزود که به توجیه هیجان کمک می‌کند و آن را ارزیابی پس از پیامد نامید که درباره‌ی اینکه چرا پیامد رخ داده است، بحث می‌کند. بنابراین، نقش شناخت به ارزیابی این موضوع که چرا پیامد زندگی به صورت خاصی رخ داده است، می‌پردازد نه فقط ارزیابی واقعه‌ی زندگی. (ریو, 1398)

شناخت بر هیجان تاثیر می‌گذارد و هیجان هم بر شناخت اثر دارد یعنی حالات هیجانی بر وقایع شناختی مانند توجه، قضاوت، تصمیم‌گیری، مخاطره‌جویی،استدلال، حافظه و بازیابی حافظه‌ی بلندمدت موثر است. هیجان شناخت را تغییر می‌دهد. شناخت، مانند رفتار مقابله‌ای، حاصل هیجان است نه یکی از جنبه‌های هیجان. (ریو, 1398)

نواحی مغزی در ارتباط با هیجانات

ذهن علاوه بر افکار قادر به تجربه‌ی طیف وسیعی از هیجانات می‌باشد. در سال‌های اخیر آنتونیو داماسیو، متخصص مغز و اعصاب نتیجه می‌گیرد که هیجانات بخشی از تفکر منطقی هستند و عدم وجود هیجانات عملکرد عقلانی را مختل و تصمیم‌گیری هوشمندانه را غیرممکن می‌کند. تحقیقات زیادی راجع به آناتومی و فیزیولوژی ساختارهای مغزی دخیل در هیجانات انجام شده است. بر اساس دیدگاه تکاملی، هیجانات برای حل مشکلات بقا یا تولیدمثل تکامل یافته‌اند و اگر چنین یافته‌ای درست باشد، مکانیسم‌های هیجانی در کنار مکانیسم‌های شناختی، تکامل یافته و وجود دارند. (Friedenberg, Silverman, & Spivey, 2021)

دستگاه لیمبیک برای هیجان، انگیزش و حافظه اهمیت دارد. دستگاه لیمبیک شامل سه ساختار مغزی به هم مرتبط است که عبارتند از: آمیگدال، سپتوم و هیپوکامپ.(استرنبرگ, 1398)

هنگام خشم یا ترس، سپتوم فعال می‌شود. آمیگدال نقش مهمی در هیجانات به ویژه خشم و خشونت دارد و تحریک آن معمولا به ترس می‌انجامد. آسیب یا برداشتن آمیگدال باعث فقدان ناسازگارانه‌ی ترس می‌گردد و فرد بدون تردید یا ترس به سمت اشیای بالقوه خطرناک می‌رود. (استرنبرگ, 1398)

هیپوتالاموس با لیمبیک تعامل دارد و در تنظیم هیجانات و واکنش به فشار روانی فعال است.(استرنبرگ, 1398)

تحقیقات روشن می‌کنند که یکی از وظایف اصلی بادامه ایجاد تداعی‌های محرک- هیجان مرتبط با صیانت خود مانند ترس، خشم و اضطراب می‌باشد و وقایع مهم و آزاردهنده‌ی هیجانی را تشخیص می‌دهد و به آن‌ها پاسخ می‌دهد؛ هرچند هر یک از هسته‌های آن، وظایف متفاوتی دارد. تحریک یک قسمت از بادامه خشم هیجانی، تحریک قسمتی دیگر، ترس هیجانی را ایجاد می‌کند. آسیب یا برداشتن بادامه باعث می‌شود فرد از نظر هیجانی بی‌تفاوت گردد.(ریو, 1398)

یکی دیگر از وظایف بادامه ایجاد تداعی‌های محرک- هیجان مرتبط با پاداش است و اگر محرکی جذاب و مملو از هیجان در محیط باشد، بادامه به آن پاسخ می‌دهد.(ریو, 1398)

در قشر پیش‌پیشانی، فعال‌سازی سمت چپ منجر به ایجاد هیجان مثبت و فعال‌سازی سمت راست، منجر به ایجاد هیجان منفی می‌شود. قشر پیش‌پیشانی راست، مخزن هیجان منفی است که معمولا شکل اضطراب،احتیاط و اجتناب به خود می‌گیرد و قشر پیش‌پیشانی چپ، مخزن هیجان مثبت است که افکار و اهداف و تلاش‌های شخصی معمولا به شکل امید، اشتیاق، خوش بینی و گرایش به خود می‌گیرند.(ریو, 1398)

تاگارد همچنین موضوع انتقال دهنده‌های عصبی را در رابطه با هیجانات مطرح می‌کند. بسیاری از هیجانات متکی به انتقال دهنده‌های عصبی هستند. سروتونین پایین در سطوح افسردگی و احساس غم نقش دارد و تجویز داروهای SSRI یا سایر داروهای ضدافسردگی باعث افزایش فعالیت سروتونین شده و می‌تواند علائم غم و افسردگی را کاهش دهد. به نظر می‌رسد سایر انتقال دهنده‌های عصبی نیز نقش خاصی در تجربه و بین هیجانات دارند.(Friedenberg et al., 2021)

هیجان و حافظه

تاثیر هیجان بر حافظه یکی از بحث‌برانگیزترین موضوعات در مطالعات مربوط به شناخت و هیجان است. تاثیر هیجان بر حافظه در مراحل مختلف حافظه به وجود می‌آید. هیجان بر نحوه‌ی پردازش و کدگذاری در حافظه تاثیر می‌گذارد. مجموعه‌ای از فرایندهای شناختی و عصبی باید پردازش ما از جهان اطراف را ضبط کنند که این فرایند را کدگذاری می‌نامند. اینکه اطلاعات دارای بار هیجانی هستند یا نه، می‌تواند به روش‌های مختلفی بر روی کدگذاری اثر بگذارد. بسیاری از تاثیرات هیجان بر رمزگذاری، بیشتر به دلیل برانگیختگی محرک‌ها (تا چه حد محرک آرامش بخش یا هیجان انگیز است) می‌باشد نه به دلیل میزان محرک‌ها. (Robinson et al., 2013)

اطلاعاتی که هیجانات ما را برمی‌انگیزانند، می‌توانند نشانه‌ای قوی برای جلب توجه باشند. برانگیختگی هیجانی به طور انتخابی، توجه را بر محرک برانگیزاننده محدود می‌کند و اجازه می‌دهد منابع شناختی را برای رمزگذاری اطلاعات، اختصاص دهیم. با این حال، اطلاعات با ظرفیت منفی بیشتر احتمال دارد در حین کدگذاری، فرایندهای حسی را درگیر کند و منجر به نمایش واضح‌تر موارد منفی در حافظه گردد.(Robinson et al., 2013)

تاثیر‌گذاری هیجانات، خلق و حالات هشیاری می‌تواند زمینه‌ای برای رمزگردانی به وجود آورد که بازیابی‌های بعدی حافظه‌ی معنایی را تحت تاثیر قرار دهد.(استرنبرگ, 1398)

هیجانات معمولا با رویدادهایی همراه هستند که آسان‌تر به خاطر سپرده می‌شوند، رویدادهای شخصی مثل شروع یا پایان یک رابطه یا رویدادهایی که بسیاری از افراد همزمان آن را تجربه کرده‌اند مانند واقعه‌ی 11 سپتامبر، آسان‌تر و زنده‌تر از رویدادهایی به یاد آورده می‌شوند که بار هیجانی کمتری داشته‌اند. (Goldstein, 2010)

شدت هیجانی یک رویداد احتمال اینکه آن تجربه‌ی خاص را با اشتیاق و با دقت بیشتری به یاد آوریم، تقویت می‌کند. (استرنبرگ, 1398)

مشاهدات در اسکن مغزی نشان داده‌اند که فعالیت آمیگدال هنگام یادآوری رویدادهای هیجانی بیشتر است. به نظر می‌رسد هیجانات، ساز و کارهایی را در آمیگدال به وجود می‌آورد که به فرد کمک می‌کند رویدادهای مرتبط با هیجانات را به خاطر بسپارد.(استرنبرگ, 1398)

همچنین تحقیقات تصویربرداری عصبی از اثر هیجانات در بازیابی حافظه، با استفاده از فناوریPET نشان می‌دهند به رسمیت شناختن تصاویر منفی باعث فعالیت نامناسب نواحی قشر سینگولات قدامی می‌شود و در بازیابی اطلاعات هیجانی، دستگاه لیمبیک به خصوص آمیگدال فعال می‌شود البته هیجانات به هدایت فرایند بازیابی کمک می‌کنند اما فعالیت مناطق لیمبیک لزوما به دلیل پردازش یا تجربه‌ی مجدد آن رویداد هیجانی نیست. نه‌ تنها ویژگی‌های هیجانی یک رویداد بر بازیابی اثر می‌گذارد بلکه حالات هیجانی فعلی فرد نیز می‌تواند بازیابی را هدایت کند. در حقیقت، حافظه‌ی وابسته به خلق و خو نقش مهمی در اختلالات هیجانی ایفا می‌کند. دسترسی آسان به خاطرات منفی می‌تواند منجر به تداوم حالت خلقی منفی شود که افسردگی را حفظ می‌کند.(Robinson et al., 2013)

هیجان و تصمیم‌گیری

هیجانات به طرق مختلفی بر تصمیمات فرد تاثیر می‌گذارند. هیجانات قابل انتظار، هیجاناتی هستند که افراد پیش‌بینی می‌کنند در موقعیتی خاص تجربه خواهند کرد اما افراد به طور نادرستی هیجانات خود را پیش‌بینی می‌کنند. (Goldstein, 2010)

دبورا کرمر، این موضوع را با انجام یک آزمایش مطالعه کرد. در این آزمایش به مقایسه‌ی هیجانات مورد انتظار با هیجانات واقعی پرداخت. او به شرکت کنندگان 5 دلار داد سپس به آن‌ها گفت با پرتاب سکه، یا 5 دلار برنده می‌شوند یا 3 دلار از دست می‌دهند. شرکت کنندگان شادی خود را قبل از شروع آزمایش، رتبه‌بندی کردند و پیش‌بینی آن‌ها این بود که در صورت برنده شدن 5 دلار یا از دست دادن 3 دلار، شادی آن‌ها چگونه تغییر خواهد کرد. آن‌ها تاثیر منفی از دست دادن 3 دلار را بیشتر از تاثیر مثبت برنده شدن 5 دلار تخمین زدند. پس از پرتاب سکه، نتایج نشان داد تاثیر منفی باخت، به طور قابل توجهی کمتر از تخمین شرکت کنندگان بود و تاثیر مثبت برنده شدن فقط کمی کمتر از مقدار پیش‌بینی شده اعلام شد. در نتیجه، تاثیر مثبت برنده‌شدن و تاثیر منفی شکست تقریبا برابر بود. علت اینکه افراد احساسات منفی خود را بیش از حد ارزیابی می‌کنند این است که هنگام پیش‌بینی خود، راهکارهای مختلف مقابله‌ای را درنظر نمی‌گیرند.(Goldstein, 2010)

دسته‌ای دیگر از هیجانات، هیجانات فوری اند. هیجانات فوری، هیجاناتی هستند که در زمان تصمیم‌گیری تجربه می‌شوند. دو نوع هیجان فوری وجود دارد:

  • هیجانات فوری یکپارچه، هیجاناتی هستند که مرتبط با تصمیم‌گیری اند مثلا زمانی که فرد تصمیم به انجام کاری می‌گیرد، ممکن است مضطرب شود و این اضطراب یک هیجان اجتناب‌ناپذیر در تصمیم‌گیری است و می‌تواند روی تصمیم‌گیری اثرگذار باشد.

 

  • هیجانات فوری تصادفی، هیجاناتی هستند که به فرایند تصمیم‌گیری مرتبط نیستند و می‌تواند ناشی از موقعیت فرد باشد مثل هیجان شادی در فرد یا وجود عوامل محیطی مانند صدای موسیقی. شواهدی وجود دارد که نشان می‌دهد این دسته از هیجانات حتی اگر مستقیما ارتباطی با تصمیم‌گیری نداشته باشند، به صورت بالقوه بر تصمیمات افراد اثرگذار خواهند بود.(Goldstein, 2010)

هیجان و یادگیری

یادگیری یک فرایند وابسته به هیجان می‌باشد. فیزیولوژی هیجان و فرایند هیجان اثر زیادی بر نحوه‌ی یادگیری دارند. هیجان استدلال را به سمت دانشی که به شرایط کنونی مرتبط است، هدایت می‌کند. اگرچه تفکر عقلانی و استدلال، به ندرت فاقد هیجان هستند اما در حقیقت، به کارگیری مناسب آن بدون هیجان غیرممکن است.(تلخابی, باقری نوع پرست, بزرگی, صحافی, & محمدی, 1395)

یک شکل مهم از یادگیری دارای ماهیتی هیجانی است: افراد یاد می‌گیرند محرک‌های خاصی را دوست داشته باشند یا از آن‌ها خوششان نیاید، ممکن است این موضوع در گذشته با رویدادهای مربوط به پاداش یا تنبیه همراه شده باشد یا این ارتباطات هیجانی به محرک‌های جدید هم تعمیم یابد، مثلا تجربه‌ی ناخوشایند یادگیری ممکن است به سایر محرک‌هایی که منبع یادگیری اصلی نیستند، تعمیم داده شود و این عامل زمینه‌ای را برای فوبیا یا اختلالات اضطرابی دیگر به وجود می‌آورد.(Robinson et al., 2013)

تاگارد موارد هیجانی موثر بر یادگیری را در 4 دسته، طبقه‌بندی می‌کند که شامل شوخ‌طبعی، طنز، اکتشاف و انگیزه (خلق‌ کردن هیجان مثبت) است.(تلخابی et al., 1395)

به نظر جنسن، یادگیری  خوب از هیجانات دور نیست و همه‌ی تجارب ما دارای حالات هیجانی اند. زمان درگیری هیجانات در فرایند یادگیری،بازیابی اطلاعات سریع‌تر و دقیق‌تر اتفاق می‌افتد.(تلخابی et al., 1395)

مطالعات دیگری نشان داده‌اند که استرس دوران کودکی، بسته به شدت و زمان تجربه‌ی آن، می‌تواند باعث رشد یا آسیب به مغز شود و در نتیجه یادگیری را تقویت یا مختل می‌کند. یک محیط تهدیدکننده باعث تغییر نحوه‌ی تفکر، هیجانات و رفتار می‌شود و خشونت را افزایش می‌دهد که با حذف تهدید و فشار روانی، انگیزش درونی افزایش می‌یابد و بر فرایند یادگیری اثر می‌گذارد.(تلخابی et al., 1395)

یکی از شیوه‌های تلفیق هیجان و شناخت، استمداد از هنر و فعالیت‌های‌ هنری است که این فعالیت‌ها علاقه و انگیزه‌ی درونی افراد را افزایش می‌دهد و فرد از نظر هیجانی آماده‌ی پذیرش و نهادینه کردن ارزش‌هایی می‌شود که به صورت معنادار از طریق فعالیت‌های هنری درک کرده است.(تلخابی et al., 1395)

نظریه‌پردازان اغلب ادعاهای قوی در مورد شناخت و هیجان مطرح می‌کنند. شناخت و هیجان را می‌توان متمایز از هم در نظر گرفت اما این دو به طرق مختلفی با هم در ارتباط و تعامل هستند.(Robinson et al., 2013)

مطالعه‌ی عملکرد ذهن و مغز در پرتو انسجام شناخت و هیجان، حاکی از آن است که بسیاری از جنبه‌های تفکر و استدلال تحت تاثیر هیجان قرار دارند و از طرفی، شناخت و آگاهی می‌تواند در کنترل و مدیریت هیجان کمک کند.(تلخابی et al., 1395)

منابع

Eysenck, M. W., & Keane, M. T. (2020). Cognitive psychology: A student’s handbook: Psychology press.

Friedenberg, J., Silverman, G., & Spivey, M. J. (2021). Cognitive science: an introduction to the study of mind: Sage Publications.

Goldstein, E. B. (2010). Cognitive psychology: Connecting mind, research and everyday experience: Cengage Learning Belmont.

Robinson, M. D., Watkins, E. R., & Harmon-Jones, E. (2013). Handbook of cognition and emotion: Guilford Press.

استرنبرگ, ر. (1398). روانشناسی شناختی (س. ک. خ. ا. حجازی, Trans. 4 ed. Vol. 1). تهران: سمت.

تلخابی, م., باقری نوع پرست, خ., بزرگی, آ., صحافی, ل., & محمدی, آ. (1395). انسجام بین شناخت و هیجان در تربیت. تازه های علوم شناختی, 18(3 (مسلسل 71) #f00247), 68-79.

ریو, ج. م. (1398). انگیزش و هیجان (ی. س. محمدی, Trans. 7 ed. Vol. 1). تهران: ویرایش.

خروج از نسخه موبایل